Saturday, March 04, 2006



جهانشاه قره ‌قويونلو:خدايگان خواقين العرب و العجم، مالک رقاب سلاطين الترک و الديلم، داراي قيصر خدم، فغفور جمشيد جم

سلطان محمد فاتح، پسر مراد دوّم، در نامه‌اي به حکمرانان ايران، ايشان را چنين خطاب مي‌کند: «سلاطين کامکار و خواقين نامدار و پادشاهان روزگار و شهنشاهان عالي مقدار و ملوک شريعت شعار...» و در نامه‌اي به جهانشاه قره‌قويونلو او را «خدايگان خواقين العرب و العجم، مالک رقاب سلاطين الترک و الديلم، داراي قيصر خدم، فغفور جمشيد جم... حضرت ابوي جهان‌شاهي» مي‌خواند.

پيشينه واژه "سلطان"

در زبان عربي باستان، واژه سَلَطَه به معني سخت و قوي آمده است و در قرآن کريم واژه سُلطان به معني دليل و حجت (در مورد خداوند و پيامبران) و غلبه و سُلطه مبتني بر اغوا (در مورد ابليس) به کار رفته است. آغاز کاربرد واژه سلطان به معناي فرمانروا و حکمران روشن نيست. در برخي اوراق عربي متعلق به سده اوّل هجري/ هفتم ميلادي تعابيري چون «خراج السلطان» و «بيت‌المال السلطان» نشان مي‌دهد که در آن زمان واژه سلطان به معني دولت يا حاکم کاربرد داشت.

به‌نوشته ابن‌خلدون، جعفر برمکي (مقتول در 187 ق./ 767 م.) از سوي خليفه به اميرالامرا و سلطان ملقب بود. در دولت آل‌بويه (334-447 ق./ 945-1055 م.) عنوان سلطان‌الدوله رواج داشت مانند سلطان‌الدوله ابوشجاع حکمران آل‌بويه در فارس (متوفي 415 ق./ 1024 م.). معهذا، واژه سلطان در اين کاربرد هنوز به معني فرمانرواي قدرتمند و مستقل نيست. کاربرد اين لقب در معناي فوق از زمان محمود غزنوي (متوفي 421 ق./ 1030 م.) رواج يافت. در مجمل ‎التواريخ و القصص، متعلق به نيمه اوّل سده ششم هجري، آمده است:

و نخست نام سلطنت بر پادشاهان از لفظ امير خلف، ملک سيستان، رفت چون محمود او را بگرفت و به غزنين آورد گفت محمود سلطان است و از آن پس اين لقب مستعمل شد.

به‌نوشته ابن‌اثير، خليفه القادر به محمود غزنوي لقب سلطان داد. محمود به سلطان معروف بود ولي معلوم نيست که اين لقب را از خليفه گرفته باشد زيرا بر سکه‌هاي خود آن را ضرب نکرده است. تنها از زمان ابراهيم بن مسعود (متوفي 492 ق./ 1099 م.) است که فرمانروايان غزنوي در سکه‌هاي خود لقب سلطان را به کار بردند. در اين زمان کاربرد عنوان «سلطان اسلام» در ميان سلاجقه روم و خلفاي فاطمي، که بر شمال آفريقا و مصر حکومت مي‌کردند، رايج بود. طغرل بيگ سلجوقي (متوفي 455 ق./ 1063 م.) بر سکه‌ خود عنوان «السلطان المعظم» را ضرب کرد. سلاجقه پيشين القاب ملک و شاه را به کار مي‌بردند. به‌نوشته بارتولد، سلجوقيان نخست خود را «شاهنشاه» مي‌خواندند و بعد «سلطان اسلام».

بنابراين، سلطان به عنوان لقب فرمانروايان مقتدر و مستقل مسلمان از نيمه اوّل سده پنجم هجري/ يازدهم ميلادي رواج يافت؛ محمود غزنوي اوّلين فرمانروايي است که به اين عنوان معروف شد و طغرل سلجوقي اوّلين فرمانروايي است که رسماً اين لقب را به کار برد.

در نوشتار سده هفتم هجري/ سيزدهم ميلادي لقب سلطان کاملاً مرسوم بود. ابن‌اثير از بغداد و پيرامون آن به عنوان ناحيه‌اي ياد مي‌کند که خليفه بدون واسطه سلطان بر آن فرمان مي‌راند. در دوران پس از خلافت عباسي بغداد نيز لقب سلطان، و ترکيبات آن مانند «السلطان الاعظم» و «السلطان العادل»، در ميان فرمانروايان مسلمان رواج داشت. در اين دوران مماليک مصر با عنوان سلطان شهرت کامل داشتند. آنان، طبق سنت خلافت عباسي بغداد، مدعي بودند که تنها خليفه حق اعطاي لقب سلطان را دارد و چون چنين مجوزي از خلفاي عباسي قاهره داشتند خود را «السلطان الاسلام و المسلمين» مي‌خواندند. در سده هشتم هجري/ چهاردهم ميلادي لقب سلطان در ميان ايلخانان مغول ايران، پس از تشرف به اسلام، مرسوم شد؛ الجايتو خان خود را سلطان محمد خدابنده خواند و شهر خود را سلطانيه ناميد. در سده نهم هجري/ پانزدهم ميلادي گورکانيان نيز خود را سلطان مي‌خواندند؛ مانند سلطان ابوسعيد و سلطان حسين بايقرا.

نخستين فرمانرواي عثماني که خود را سلطان خواند و در سکه‌هاي خويش اين عنوان را به کار برد اورخان بيگ (متوفي 761 ق./ 1360 م.)، پسر عثمان اوّل و دوّمين فرمانرواي عثماني، بود. از آن پس کاربرد عنوان سلطان در ميان فرمانروايان عثماني، چون ساير فرمانروايان مسلمان، معمول بود. براي مثال، سلطان احمد جلاير در نامه‌اي به ايلدرم بايزيد او را چنين خطاب مي‌کند: «ملک الملوک و السلاطين، السلطان الاسلام و المسلمين... السلطان يلدرم بايزيد...»

لقب فرمانروايان عثماني به سلطان منحصر نبود و ساير القاب نيز کاربرد داشت. امير تيمور گورکاني ايلدرم بايزيد را چنين مي‌خواند: «عالي‌جناب مملکت مآب سلطنت قباب، ملک الحکام في الزمان، بايزيد بهادر خان». يا علي بيگ، پسر قره‌عثمان (بنيانگذار دولت آق‌قويونلو)، در نامه‌اي به سلطان مراد خان دوّم او را اين‌گونه خطاب مي‌کند: «سلطان سلاطين العرب و العجم، خديو ممالک ايران و توران، فرمانفرماي اقاليم جهان، داراي قيصر خدم، فغفور جمشيد حشم... حضرت پادشاهي...»

عثمانيان لقب سلطان را براي ساير فرمانروايان مسلمان نيز به کار مي‌بردند. سلطان محمد فاتح، پسر مراد دوّم، در نامه‌اي به حکمرانان ايران، ايشان را چنين خطاب مي‌کند: «سلاطين کامکار و خواقين نامدار و پادشاهان روزگار و شهنشاهان عالي مقدار و ملوک شريعت شعار...» و در نامه‌اي به جهانشاه قره‌قويونلو او را «خدايگان خواقين العرب و العجم، مالک رقاب سلاطين الترک و الديلم، داراي قيصر خدم، فغفور جمشيد جم... حضرت ابوي جهان‌شاهي» مي‌خواند. در تواريخ عثماني نام سليمان قانوني بيش‌تر با دو لقب سلطان و خان به کار رفته است (سلطان سليمان خان). از نيمه اوّل سده شانزدهم ميلادي و دوران سليمان قانوني است که اطلاق سلطان بر فرمانروايان عثماني بيش از ساير القاب کاربرد يافت و در غرب نيز اين واژه به‌مثابه عنوان خاص فرمانروايان عثماني رايج شد. فرمانروايان صفوي ايران هر چند در سکه‌هاي خود لقب سلطان را به کار مي‌بردند ولي بيش‌تر با عنوان پادشاه شناخته مي‌شدند و لذا اين واژه در غرب به عنوان لقب فرمانروايان ايران رواج يافت. در اروپاي سده نوزدهم معمولاً منظور از سلطان فرمانرواي عثماني بود و منظور از شاه فرمانرواي ايران.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home