Thursday, October 18, 2007



قراقويونلوها

فعاليت‌ سياسي‌ قراقويونلوها تا مرگ‌ تيمور

از زمان‌ انحلال‌ دولت‌ ايلخاني‌، گروهي‌ از طوايف‌ تركمان‌ كه‌ پيش‌ از آن‌، ساكنان‌بخش‌ شرقي‌ درياي‌ خزر و نواحي‌ خوارزم‌ و تركستان‌ بودند، در جريان‌لشكركشي‌هاي‌ عظيم‌ مغول‌ كه‌ منجر به‌ انتقال‌ طوايف‌ و قبايل‌ زيادي‌ به‌ سوي‌ غرب‌شد، به‌ سوي‌ آسياي‌ غربي‌ مهاجرت‌ كردند و در مناطقي‌ حدفاصل‌ آذربايجان‌، شمال‌عراق و جنوب‌ تركيه‌ فعلي‌ سكونت‌ گزيدند. دو طايفه‌ مشهور اين‌ تركمانان‌، طايفه‌قراقويونلو وآق قويونلو است‌ كه‌ طايفه‌ نخست‌ در شمال‌ درياچه‌ وان‌ سكونت‌داشتند و طايفه‌ دوم‌ در حوالي‌ دياربكر كه‌ امروز جزو سرزمين‌ تركيه‌ است‌.

در باره‌ نام‌ قراقويونلو حدسهاي‌ مختلفي‌ زده‌ شده‌ و از ميان‌ اين‌ حدس‌ها، آنچه‌بيشتر پذيرفته‌ شده‌ آن‌ است‌ كه‌ قراقويونلو يا صاحبان‌ گوسفندان‌ سياه‌، نامي‌ است‌برگرفته‌ از رنگ‌ رمه‌هاي‌ آنان‌. درست‌ همان‌ طور كه‌ آق قويونلو به‌ معناي‌ صاحبان‌گوسفندان‌ سفيد است‌.

عنوان‌ قراقويويلو عنواني‌ براي‌ يك‌ اتحاديه‌ قبايلي‌ است‌ كه‌ زير مجموعه‌ آن‌چندين‌ طايفه‌ وجود داشته‌ و به‌ صورت‌ يك‌ اولوس‌، به‌ معناي‌ حضور يك‌ جمعيت‌متحد قبايلي‌ با يك‌ سرزمين‌ اختصاصي‌ درآمده‌ است‌. طوايف‌ سعدلو، بهارلو،قرامانلو و شماري‌ ديگر، از طوايف‌ اين‌ اتحاديه‌ بودند.

اهميت‌ سياسي‌ اين‌ دو طايفه‌، به‌ تدريج‌ در تحولات‌ سياسي‌ اواخر دوره‌ايلخانان‌ آشكار شد. در اين‌ زمان‌، جمعيت‌ آنان‌ تا به‌ حدي‌ رسيده‌ بود كه‌مي‌توانستند نقش‌ نظامي‌ مهمي‌ را در حمايت‌ از سلاطيني‌ كه‌ در آن‌ نواحي‌ رفت‌وشد داشتند، ايفا كنند. زماني‌ كه‌ آل‌جلاير در بغداد و تبريز به‌ قدرت‌ رسيدند،تركمانان‌ در آناتولي‌ شرقي‌ قدرت‌ فوق العاده‌اي‌ را در اختيار داشتند و تحت‌ رهبري‌رهبران‌ خود به‌ صورت‌ يك‌ گروه‌ متشكل‌ عمل‌ مي‌كردند.

جلايريان‌ كه‌ در مرزهاي‌ غربي‌ خود با تركمانان‌ قراقويونلو مواجه‌ بودند، طي‌چند دهه‌ گاه‌ جنگ‌ و گاه‌ مصالحه‌ مي‌كردند. يكي‌ از نخستين‌ امراي‌ مشهور اين‌طايفه‌ قرامحمد است‌ كه‌ پس‌ از نبردي‌ كه‌ ميان‌ او و سپاه‌ جلايري‌ در سال‌ 779 روي‌داد، حاضر به‌ پذيرش‌ پرداخت‌ ماليات‌ به‌ جلايريان‌ شد.

پس‌ از كشته‌ شدن‌ سلطان‌ حسين‌ جلايري‌ در سال‌ 784 و فرار سلطان‌ احمد ازتبريز نزد قراقويونلوها، تركمانان‌ پذيرفتند تا به‌ تبريز حمله‌ كرده‌ و سلطنت‌ را به‌سلطان‌ احمد بازگردانند. اين‌ قرار محقق‌ شد و به‌ اين‌ ترتيب‌، باز تركمانان‌قراقويونلو، به‌ عنوان‌ يك‌ نيروي‌ سياسي‌ فعال‌ در صحنه‌ باقي‌ ماندند.

زماني‌ كه‌ تيمور به‌ نواحي‌ آذربايجان‌ حمله‌ كرد، قراقويونلوها در كنار جلايريان‌به‌ مقابله‌ با وي‌ پرداختند. اين‌ در حالي‌ بود كه‌ طايفه‌ آق قويونلو موضع‌ هوادارانه‌نسبت‌ به‌ تيمور داشت‌. تيمور كه‌ مصمم‌ به‌ فتح‌ آناتولي‌ شرقي‌ بود، به‌ مناطق‌ اين‌طايفه‌ حمله‌ كرد. روشن‌ بود كه‌ قرامحمد تاب‌ مقاومت‌ در برابر چنان‌ يورشي‌ رانداشت‌، پس‌ به‌ كوه‌هاي‌ صعب‌العبور پناه‌ برد و البته‌ مناطق‌ مسكوني‌ آنها غارت‌ شد.با بازگشت‌ تيمور به‌ ماوراءالنهر، بار ديگر تركمانان‌ به‌ مناطق‌ اصلي‌ خويش‌بازگشتند؛ اما اندكي‌ بعد در سال‌ 791 قرامحمد در يك‌ نبرد داخلي‌ ميان‌تركمانهاكشته‌ شد.
پس‌ از كشته‌ شدن‌ قرامحمد، فرزندش‌ قرايوسف‌ جانشين‌ وي‌ شد و با پيروزي‌ بردشمنان‌ تركمن‌ خود توانست‌ در سال‌ 793 تبريز را به‌ تصرف‌ خود درآورد. در اين‌وقت‌ بار ديگر تيمور به‌ سوي‌ آذربايجان‌ و آناتولي‌ شرقي‌ حركت‌ كرده‌ بسياري‌ ازاين‌ مناطق‌ را به‌ تصرف‌ خود درآورد. در اين‌ وقت‌، تركمانان‌ بار ديگر از مناطق‌اصلي‌ خود دور شدند. با اين‌ حال‌، قدرت‌ تركمانان‌ تا اندازه‌اي‌ گسترده‌ بود كه‌ بارفتن‌ تيمور به‌ گرجستان‌، بار ديگر قرايوسف‌ در سال‌ 797 توانست‌ سپاه‌ تيموري‌ راشكست‌ دهد و بر منطقه‌ تسلط‌ يابد. تيمور كه‌ سخت‌ خشمگين‌ شده‌ بود، حمله‌سنگيني‌ را آغاز كرد. به‌ دنبال‌ آن‌ بود كه‌ سلطان‌ جلايري‌ همراه‌ قرايوسف‌ به‌ سلطان‌عثماني‌ يلدرم‌ بايزيد پناهنده‌ شدند. اين‌ امر سبب‌ شد تا تيمور به‌ سرزمين‌ عثماني‌ نيزحمله‌ كند و سلطان‌ بايزيد را به‌ اسارت‌ درآورد كه‌ در اسارت‌ مرد.

پس‌ از آن‌ كه‌ خطر تيمور برطرف‌ شد، سلطان‌ احمد جلايري‌ و قرايوسف‌ به‌عراق آمدند. اندكي‌ بعد ميان‌ آنان‌ اختلاف‌ پديد آمد و منتهي‌ به‌ تصرف‌ بغداد ازسوي‌ قرا يوسف‌ در سال‌ 805 هجري‌ شد. تيمور كه‌ سخت‌ از ناحيه‌ قراقويونلوهادر هراس‌ بود، سپاه‌ عظيمي‌ را به‌ فرماندهي‌ نواده‌ خود ابوبكر به‌ سوي‌ قرايوسف‌فرستاد. قرايوسف‌ پس‌ از مقاومت‌ بسيار شكست‌ خورد و به‌ سوريه‌ گريخت‌.سلطان‌ احمد نيز به‌ دمشق‌ آمد. حاكم‌ دمشق‌ ابتدا از آنان‌ پذيري‌ كرد، اما پس‌ از فشارتيمور، به‌ فرمان‌ قاهره‌، آنها زنداني‌ شدند. آن‌ دو پس‌ از يك‌ سال‌ زندان‌، آزاد شدندوسلطان‌ احمد به‌ عراق عرب‌ و قرايوسف‌ به‌ سرزمين‌هاي‌ اصلي‌ قراقويونلو بازگشت‌.

تأسيس‌ دولت‌ قراقويونلو و جنگ‌ براي‌ ماندن‌

با مرگ‌ تيمور و اختلاف‌ داخلي‌ شديد شاهزادگان‌ تيموري‌، ابوبكر پسر ميرانشاه‌ ـپسر تيمور ـ در نواحي‌ آذربايجان‌ به‌ قدرت‌ رسيد. طبعا يكي‌ از مهم‌ترين‌دشواري‌هاي‌ او مقابله‌ با تركمانان‌ بود. نخستين‌ نبرد در سال‌ 809 هجري‌ روي‌ داد،زماني‌ كه‌ قرايوسف‌ بر تبريز مسلط‌ شده‌ بود و ابوبكر با سپاهي‌ به‌ سوي‌ اين‌ شهرتاخت‌. درگيري‌ در كنار ارس‌ رخ‌ داد و طي‌ آن‌ لشكر تيموري‌ شكست‌ خوردوابوبكر به‌ سلطانيه‌ گريخت‌. اندكي‌ بعد قرايوسف‌ به‌ تبريز آمد و پس‌ از آن‌ به‌سلطانيه‌ تاخت‌ كه‌ ابوبكر از آنجا هم‌ گريخت‌. به‌ اين‌ ترتيب‌، پيروزي‌ بسيار بزرگي‌نصيب‌ قراقويونلوها شد و قرايوسف‌ شهرت‌ فراواني‌ به‌ دست‌ آورد.

اكنون‌ زمان‌ آن‌ رسيده‌ بود كه‌ قرايوسف‌ دست‌ از زندگي‌ ايلي‌ و كوچاندن‌ ايل‌خود در تابستان‌ و زمستان‌ بردارد و در آذربايجان‌ استقرار يابد. در اين‌ راه‌، ازهمراهي‌ مردم‌ وبسياري‌ از امرا و اشراف‌ آذربايجان‌ بهره‌مند بود. جنگ‌ نهايي‌ او باابوبكر تيموري‌ در ذي‌قعده‌ سال‌ 810 رخ‌ داد. در همين‌ جنگ‌ بود كه‌ ميرانشاه‌ پسرتيمور و پدر ابوبكر كشته‌ شد و اردوي‌ مغول‌ شكست‌ قطعي‌ يافت‌. به‌ دنبال‌ آن‌غنايم‌ بي‌شماري‌ نصيب‌ تركمانان‌ شد. اين‌ زمان‌ را بايد زمان‌ تأسيس‌ دولت‌قراقويونلو دانست‌؛ زماني‌ كه‌ بخش‌ بزرگي‌ از امپراتوري‌ تيموري‌ از دست‌ آنان‌خارج‌ شد و تحت‌ اختيار قرايوسف‌ تركمان‌ قرار گرفت‌.

اين‌ زمان‌، سلطان‌ احمد جلايري‌ در بغداد حكومت‌ مي‌كرد و بخش‌هايي‌ ازخوزستان‌ را نيز زير سلطه‌ خود داشت‌. روابط‌ ميان‌ جلايريان‌ و قراقويونلوها نيزروابط‌ نسبتًا خوبي‌ بود. قرايوسف‌ شروع‌ به‌ استوار كردن‌ پايه‌هاي‌ دولت‌ نوبنيادخويش‌ در آناتولي‌ شرقي‌ و سرزمين‌هاي‌ مجاور شد. ابتدا شهر ماردين‌ را به‌ تصرف‌خود درآورد و به‌ تدريج‌ در انديشه‌ تصرف‌ عراق عجم‌ برآمد. نيروهاي‌ قراقويونلواز سلطانيه‌ عازم‌ فتح‌ اصفهان‌ شدند. از اين‌ زمان‌ به‌ بعد، به‌ طور جدي‌، پاي‌ تركمانان‌به‌ ايران‌ مركزي‌ باز شد. مركز رسمي‌ حكومت‌ آنها شهر تبريز بود.

از سوي‌ ديگر، سلطان‌ احمد جلايري‌ نيز كه‌ فردي‌ توسعه‌ طلب‌ بود، كوشيد تاسلطانيه‌ را تصرف‌ كند. به‌ همين‌ دليل‌، راهي‌ اين‌ شهر شد، اما بدون‌ آن‌ كه‌ توفيقي‌ به‌دست‌ آورد به‌ بغداد بازگشت‌. اين‌ حركت‌ او، بار ديگر آتش‌ اختلاف‌ را ميان‌تركمانان‌ و جلايريان‌ روشن‌ كرد. سلطان‌ احمد با استفاده‌ از غيبت‌ قرايوسف‌ كه‌ به‌قصد تصرف‌ ارزنجان‌ رفته‌ بود، توانست‌ در سال‌ 813 تبريز را اشغال‌ كند. قرايوسف‌با گرفتن‌ توافق‌ اميران‌ خود، سپاه‌ بزرگي‌ را فراهم‌ كرد و براي‌ نبرد نهايي‌ با سلطان‌احمد به‌ سوي‌ تبريز شتافت‌. سلطان‌ احمد كه‌ بارها نشان‌ داده‌ بود قابل‌ اعتمادنيست‌، و در زندگي‌ سياسي‌ و اخلاقي‌ خود دشواري‌هايي‌ دارد، اين‌ بار در برابر يك‌آزمايش‌ قطعي‌ قرار گرفت‌. نبرد صورت‌ گرفت‌ و تركمانان‌ به‌ طور قاطع‌ بر سپاه‌سلطان‌ احمد پيروز شدند. سلطان‌ به‌ اسارت‌ درآمد و قرايوسف‌ به‌ رغم‌ مخالفت‌قلبي‌، با اصرار امرايش‌، دستور قتل‌ وي‌ را صادر كرد. سلطان‌ احمد پيش‌ از مرگ‌،فرمان‌ حكومت‌ قرابوداغ‌ و شاه‌ محمد فرزندان‌ قرايوسف‌ را بر سرزمين‌ عراق صادر كرد. با مرگ‌ وي‌، دولت‌ جلايري‌ از هم‌ پاشيد و همان‌ طور كه‌ در جاي‌ خودگذشت‌، تلاش‌ جانشينان‌ وي‌ به‌ جايي‌ نرسيد.

قرايوسف‌ در سال‌ 814 تصميم‌ گرفت‌ تا فرزندش‌ پيربوداق را به‌ عنوان‌ سلطان‌معرفي‌ كند. دليلش‌ هم‌ اين‌ بود كه‌ سلطان‌ احمد پيربوداق را به‌ عنوان‌ فرزند معنوي‌خويش‌ پذيرفته‌ بود و به‌ همين‌ دليل‌، پيربوداق نوعي‌ نسبت‌ مغولي‌ مي‌يافت‌. باتوجه‌ به‌ اين‌ كه‌ هنوز فرهنگ‌ سياسي‌ مغول‌ حاكم‌ بود، قرايوسف‌ با اين‌ اقدام‌ خودكوشيد تا بر مشروعيت‌ سلطنت‌ تركمانان‌ بيفزايد. بدين‌ ترتيب‌ در حضور جمع‌زيادي‌ از اعيان‌ و اشراف‌ و بزرگان‌، پيربوداق تاج‌ سلطنت‌ بر سر گذاشت‌.

قرايوسف‌ مي‌بايست‌ در چندين‌ جبهه‌ مي‌جنگيد تا دولت‌ نوبنياد را حفظ‌ كند. ازسويي‌، بسطام‌ بيگ‌ حاكم‌ وي‌ در سلطانيه‌، بر وي‌ شوريد. از سوي‌ ديگر شروانشاه‌ باحمايت‌ شاه‌ گرجستان‌ قصد تجاوز به‌ تبريز را داشت‌ و از سوي‌ ديگر بقاياي‌جلايريان‌ در جنوب‌ عراق فعاليت‌ داشتند و در نهايت‌، شاهزادگان‌ تيموري‌ از جمله‌ميرزا اسكندر، فرزند عمر شيخ‌ ـ پسر تيمور ـ در ايران‌ مركزي‌ بر ضد وي‌ فعاليت‌مي‌كردند. خود شاهرخ‌ نيز در انديشه‌ بازگرداندن‌ آذربايجان‌ و عراق عجم‌ به‌امپراتوري‌ تيموري‌ بود.

قرايوسف‌ در سال‌ 816 پيروزي‌ قاطعي‌ بر شروانشاه‌ به‌ دست‌ آورد و موقعيت‌خود را در شمال‌ آذربايجان‌ استوار كرد. اما مشكل‌ شاهرخ‌، مشكلي‌ جدي‌ بود.شاهرخ‌ در سال‌ 817 به‌ اصفهان‌ رفت‌ و ميرزا اسكندر را برداشت‌ و برادرش‌ رستم‌ رابه‌ جاي‌ او گماشت‌. پس‌ از آن‌ به‌ هرات‌ رفت‌. در آنجا بود كه‌ سفير قرايوسف‌ نزد وي‌آمد؛ اما ميان‌ آنان‌ توافقي‌ صورت‌ نگرفت‌. تمامي‌ تلاش‌ قرايوسف‌ آن‌ بود تا جلوي‌حمله‌ شاهرخ‌ را بگيرد. وقتي‌ توافق‌ حاصل‌ نشد، قرايوسف‌ به‌ سوي‌ سلطانيه‌ آمدواين‌ شهر را تصرف‌ كرد.

اين‌ زمان‌ مشكل‌ ديگري‌ هم‌ پديد آمده‌ بود و آن‌ اين‌ كه‌ تركمانان‌ آق قويونلو كه‌زمان‌ حمله‌ تيمور از او دفاع‌ كرده‌ بودند، اين‌ بار به‌ رهبري‌ قرايولوك‌ عثمان‌ درانديشه‌ توسعه‌ نفوذ خود افتاده‌ به‌ تحريك‌ شاهرخ‌، شروع‌ به‌ تجاوز به‌ متصرفات‌قراقويونلوها كردند. به‌ همين‌ دليل‌ بارها ميان‌ اين‌ دو طايفه‌ تركمان‌ درگيري‌ پيش‌آمد. يكبار قرايوسف‌، آنان‌ را شكست‌ سختي‌ داد و تا سرزمين‌ مماليك‌ دنبال‌ كرد.زماني‌ نيز در يكي‌ از برخوردها، يعقوب‌ پسر قرايولوك‌ به‌ اسارت‌ به‌ تبريز آورده‌شد. وي‌ پس‌ از تسلط‌ شاهرخ‌ بر تبريز آزاد و نزد پدرش‌ بازگشت‌.

مشكل‌ عمده‌اي‌ كه‌ براي‌ قرايوسف‌ پيش‌ آمد، مرگ‌ فرزندش‌ پيربوداق بود كه‌سخت‌ وي‌ را متأثر كرد. از طرف‌ ديگر فرزندش‌ شاه‌ محمد نيز كه‌ حاكم‌ بغداد بود به‌فرامين‌ وي‌ بي‌اعتنايي‌ مي‌كرد، به‌ حدي‌ كه‌ او مجبور شد به‌ سوي‌ آن‌ شهرلشكركشي‌كرده‌، وي‌ را تأديب‌ كند؛ اما وي‌ را همچنان‌ به‌ عنوان‌ حاكم‌ بغدادنگاه‌داشت‌.

مماليك‌ مصر كه‌ خطر تركمانان‌ قراقويونلو را جدي‌ مي‌ديدند، تصميم‌ به‌ جنگ‌با اين‌ دولت‌ گرفته‌ بود و از خليفه‌ عباسي‌ قاهره‌ و رهبران‌ مذاهب‌ اربعه‌، فتواي‌ كفرقرايوسف‌ را گرفتند.

اما مهم‌تر از همه‌، حمله‌ شاهرخ‌ براي‌ تصرف‌ عراق عجم‌ و آذربايجان‌ در سال‌823 هجري‌ بود. شاهرخ‌ با استمداد از تمام‌ شاهزادگان‌ تيموري‌ كه‌ اكنون‌ سروري‌اورا پذيرفته‌ بودند، با سپاهي‌ عظيم‌ از هرات‌ حركت‌ كرد. در راه‌، يك‌ به‌ يك‌ مزارمشايخ‌ صوفيه‌ را مانند احمد جام‌، شيخ‌ ابوالحسن‌ خرقاني‌، شيخ‌ سعدالدين‌ و مزارعلاءالدوله‌ سمناني‌ را زيارت‌ كرده‌ از ارواح‌ آنان‌ براي‌ پيروزي‌ استمداد جست‌! سپاه‌شاهرخ‌ در حالي‌ به‌ سلطانيه‌ نزديك‌ مي‌شد كه‌ شهر در اختيار جهانشاه‌ فرزندقرايوسف‌ قرار گرفته‌ و شاهرخ‌ خبردار شد كه‌ قرايوسف‌ درگذشته‌ است‌. بدون‌ترديد، قرايوسف‌ يكي‌ از شايسته‌ترين‌ اميراني‌ است‌ كه‌ در تاريخ‌ تركمانان‌ ظهوركرده‌ و جز آن‌ كه‌ از نظر نظامي‌ شخصيتي‌ فوق العاده‌ بود، از نظر سياسي‌ نيز بسيارهوشيار و با منطق‌ رفتار مي‌كرد.

به‌ دنبال‌ انتشار خبر مرگ‌ وي‌، سپاه‌ تركمانان‌ به‌ طور كامل‌ گرفتار تفرقه‌ و آشوب‌شد. در چنين‌ شرايطي‌ روشن‌ بود كه‌ تبريز به‌ تصرف‌ سپاه‌ شاهرخ‌ درخواهد آمد.شاهرخ‌ فرزندش‌ بايسنقر را به‌ تبريز فرستاد.

جانشينان‌ قرايوسف‌

درگيرودار اين‌ حوادث‌، اسكندر فرزند قرايوسف‌ به‌ جاي‌ پدر نشست‌ و با فراهم‌آوردن‌ سپاه‌، به‌ جنگ‌ قرايولوك‌ امير آق قويونلوها رفت‌ و وي‌ را شكست‌ داد. اين‌نخستين‌ پيروزي‌ اسكندر بعد از ضعف‌ قراقويونلوها و پراكندگي‌ آنان‌ بود. با اين‌حال‌ شاهرخ‌ براي‌ اطمينان‌ خاطر به‌ آناتولي‌ شرقي‌ نفوذ كرد و بسياري‌ از قلعه‌هاي‌استوار آن‌ منطقه‌ را از دست‌ تركمانان‌ گرفت‌. او مصمم‌ بود تا با اسكندر بجنگدوخيال‌ خود و آق قويونلوها را از بابت‌ فرزندان‌ قرايوسف‌ راحت‌ سازد. اسكندر كه‌موقعيت‌ دشوار خود را درك‌ مي‌كرد، خواهان‌ صلح‌ بود؛ اما شاهرخ‌ حاضر به‌پذيرش‌ درخواست‌ وي‌ نشد. جنگ‌ در سال‌ 824 روي‌ داد و به‌ رغم‌ پيروزي‌هاي‌نخست‌ِ قراقويونلوها، در نهايت‌ شاهرخ‌ با زحمت‌ توانست‌ دشمن‌ تركمن‌ راشكست‌ دهد و بلافاصله‌ به‌ تبريز بازگردد و از آنجا عازم‌ هرات‌ شود. روشن‌ بود كه‌شكست‌ تركمانان‌ موقتي‌ بود و با رفتن‌ شاهرخ‌، اسكندر وارد تبريز شد. پس‌ از آن‌اسكندر به‌ سراغ‌ تك‌ تك‌ اميراني‌ كه‌ با شاهرخ‌ همكاري‌ كرده‌ بودند رفت‌، بيشترآنان‌ را نابود كرد و بار ديگر قدرت‌ قراقويونلوها را در منطقه‌ تثبيت‌ كرد.

اسكندر كه‌ موقعيت‌ خود را در آذربايجان‌ و آناتولي‌ شرقي‌ تثبيت‌ كرده‌ بود، درسال‌ 831 به‌ سلطانيه‌ يورش‌ برد و آنجا را تصرف‌ كرد. اين‌ حمله‌، شاهرخ‌ را برآن‌داشت‌ تا بار ديگر در انديشه‌ جنگ‌ در آذربايجان‌ بيفتد. وي‌ در سال‌ 832 با استفاده‌ ازتمامي‌ امكانات‌ نظامي‌ خود و اميرانش‌ در اصفهان‌، يزد و فارس‌ به‌ سوي‌سلطانيه‌آمد و از آنجا به‌ سوي‌ تبريز حركت‌ كرد. جنگ‌ در ذي‌ حجه‌ سال‌ 832 درنزديكي‌ سلماس‌ درگرفت‌ و باز هم‌ سپاه‌ شاهرخ‌ كه‌ بيش‌ از دو برابر تركمانان‌ بودند،بر آنها غلبه‌ كردند. اين‌ بار مدتي‌ هم‌ تركمانان‌ را تعقيب‌ كردند، اما راه‌ به‌ جايي‌نبردند،بازگشتند.

براي‌ شاهرخ‌ روشن‌ بود كه‌ با اين‌ همه‌ لشكركشي‌، نتوانسته‌ است‌ ماجراي‌قراقويونلوها را تمام‌ كند، چرا كه‌ پشتوانه‌ طايفه‌اي‌ اين‌ اتحاديه‌ و تسلط‌ كامل‌ آنها برمنطقه‌ متعلق‌ به‌ خودشان‌، مانع‌ عمده‌اي‌ در برابر شاهرخ‌ بود؛ به‌ همين‌ دليل‌ درانديشه‌ صلح‌ افتاد. اما مي‌بايست‌ از راهي‌ وارد شود كه‌ امتياز كمتري‌ بدهد. مدتي‌بعد زمينه‌ فراهم‌ شد. جهانشاه‌ برادر اسكندر در ري‌ نزد شاهرخ‌ آمد و اطاعت‌ خودرا از او اعلام‌ كرد. شاهرخ‌ نيز وي‌ را به‌ عنوان‌ اميرقراقويونلوها به‌ رسميت‌ شناخت‌و او را همراه‌ سپاهي‌ به‌ سوي‌ اسكندر گسيل‌ كرد. اسكندر از تبريز عقب‌ نشست‌. درراه‌ با سپاه‌ آق قويونلوها برخورد كرد و به‌ رغم‌ كمي‌ سپاه‌ مجبور به‌ نبرد با آنها شد.شجاعت‌ وي‌ سبب‌ شد تا در اين‌ جنگ‌ پيروز گشته‌ و قرايولوك‌ كشته‌ شود. اين‌ نبرددر سال‌ 839 رخ‌ داد.

در اين‌ سوي‌، جهانشاه‌ با حمايت‌ شاهرخ‌، امير آذربايجان‌ شد. چندي‌ بعداسكندر براي‌ بازپس‌گيري‌ تبريز به‌ سوي‌ تبريز آمد كه‌ از برادرش‌ جهانشاه‌ شكست‌خورد و بازگشت‌. اندكي‌ بعد در شوال‌ 841 اسكندر در حالي‌ كه‌ در بستر خفته‌ بود،به‌ دست‌ پسرش‌ شاه‌ قباد كشته‌ شد. جهانشاه‌ كه‌ از اين‌ اقدام‌ قباد رنجيده‌ بود، وي‌ رابه‌ عنوان‌ قاتل‌ اسكندر اعدام‌ كرد.

اميران‌ قراقويونلو سال‌هاي‌ حكومت‌
ناصرالدين‌ قرامحمد 782 ـ 791
جمال‌الدين‌ قرايوسف‌ 791 ـ 823
اسكندر فرزند قرايوسف‌ 823 ـ 841
جهانشاه‌ فرزند قرايوسف‌ 839 ـ 872
حسنعلي‌ ميرزا فرزند جهانشاه 872 ـ 873

0 Comments:

Post a Comment

<< Home