Tuesday, January 24, 2006



جهان شاه حقيقي : دوره ي تلاقي و تداخل فرهنگ هاي تركمني ، عربي و فارسي

فصلنامه ياپراق / زمستان سال 1384 / شماره 32 - صفحه ي: 4

خانگلدی اونق

ادبيّات ترکمنی در حيات پر حوادث تاريخی خود چهره های بسياری از مفاخر را به خود ديده است. يکی از اين مفاخر، در قرون وسطی " جهان شاه قره قويونلوی " است.

روند رشد و پويايی ادبيات ترک در بعد از دوره ى ظهور اسلام در آسيا، در دوره ى خاندان ترکمنان قراخانی شروع مى شود. از دوره اى که ترکمن های" اوغوز" در قرن هشتم ميلادی فرامين اسلام را با ميل و رغبت قبول كردند و به رسميّت شناختند ، در نيمه ى اوّل قرن دهم بعداز سومين پادشاه سلـسله ى قراخانيان به فرماندهی " ساتوق خان "( ساتئق خان) و " بوغراخان " دين اسلام را به عنوان دين رسمی در دولت ترکمنان رسميّت دادند. به اين ترتيب تا آخر قرن دهم تمامی طوايف ترک زبان به اسلام گرويدند. " ... در روند همين مقوله ى گرايش ، عنـوان " ترک ايمانان " ( ترکمانان : تبديل لفظی – نوشتاری اين کلمه به شکل " ترکمانان " از تاريخ بيهقی شروع می شود. خ. اونق ) به آنها الـحاق می گردد." [1]

در آن دوره نويسندگان و محقّـقان دينی و علمای ترکمنان بدون تعصّب ملّی، در بيشتر موارد آثار خودرا به زبان های عربی و فارسی مى نوشتند. علی الـحال زبان و ادبيّات ترکمنی در جوار علوم آن دوره همگام با زبان های عربی وفارسی در دومين روند پويايی خود که بعداز ظهور اسلام است ، گام در پلّه های تکامل می گذارد. يکی از برجسته ترين مروجين آن در قرن دهم " محمود کاشغری " است که در مقوله ى لغت شناسی موفّق به تدوين اثر ارزنده وتاريخی " ديوان لغات الّترک " گرديده بود.

در آن روزگار ، زبان ترکمنی در گروه زبانی کاشغری – حاقانی قرار داشت. امّا در دوره ى جهان شاه حقـيقی زبان و ادبيّات ترکمنی در گروه زبانی ترکمنی- جغـتائی قرارگرفته بود که البته فرق چندانی در درک مفاهيم آن با شاخه های ماقبلش وجود نداشت. چند تن از اوّلين دانشمندانی که به زبان ترکمنی حاقانی مبادرت به تأليف علوم نموده اند، عبارتند از : " خواجه احمد يسـوی " با اثر وزين " ديوان حکمت "، " احـمد يوکه نکلى" با اثر معروف " عتبة الحقايق" و " برهان الّـدين ناصر رابغوزی " با اثر مشهور " قـصـص الانبـيا رابغوزی ( ربّ ِ اوغوزی )" و 0000

در پيش درآمد اثر چاپ شده ى اين عارف نام دار چنين می خوانيم :

" يکی از شاعران برجسته ى قرن پانزدهم ادبيّات ترکمن، جهان شاه حقيقی قره قويونلی است. براساس اطّلاعات موجود، جهان شاه در سال ۱۴۰۵ ميلادی به دنيا می آيد. پدر او" قره يوسف "يکی از شخصيّت های مبارز روزگار خودبود كه از دانش های سياسی – اجتماعی دوران خود بهره داشت . او از طايفه ى ترکمنان قره قويونلوی است .( در شجره شناسی اتنيکی اقوام ترکمن، قره قويونلويى ها از شاخه ى" بايندرخان " از طوايف بيست وچهار گانه ى اوغوز هستند . خ.اونق). پدر قره يوسف که نيای جهان شاه بود به نام " قره محـمّـد ترکمن " معروف بوده است." [2] قره محمّد ترکمن نوه ى" بايرام خوجه ترکمن " بوده و زمانی در رکاب حاکم بغداد ، " سلطان اويس جلايری " بوده است.

يکی از موّرخان قرن پانزدهم به نام " شکراللّه " در کتاب " بحِجَتِ الّتـَواريخ" درباره ى بستر قومی جهان شاه اطلاّعات موثّقی را به دست می دهد. اومی نويسد: "... چنين است که در تاريخ ۸۵۲ مرحوم " سلطان مراد "اين فقير را به رسالت ميرزا جهان شاه منظور داشت. چون رسيديم و خدمت به جای آورديم ، روزی سقاول آمد که ميرزا با شما در خلوت صحبت خواهد کرد، بايد آمدن . سمعاً و طاعة گفته، رسيديم. در اثنای صحبت ميرزا فرمود که سلطان مراد برادر اخروی من است و غيراز برادری، خويش من است. سبب خويشی پرسيده شد. فرمود که " مولانا اسماعيل تواريخ خوان" را بخوانند و تواريخ اوغوز بيارند. مولانا اسماعيل آمد و کتابی آورد مغولی نوشته. از اين کتاب خبر داد که اوغوز را شش پسر بوده . نام ايشان : گوک آلپ، يير آلپ، دنگيز آلپ، گون آلپ، آی آلپ، يئلدئز آلپ. ميرزا فرمود برادرم سلطان مراد به گوک آلپ بن اوغوز مى رسد و نسب قره يوسف به دنگيز آلپ مى رسد. "[3]

چنان که مى دانيم، در قرن پانزدهم ميلادی در نواحی غرب ايران، يعنی در قفقاز، دولت های ترکمنان قره قويونلوی و آق قويونلوی حکمرانی می کرده اند. سر سلسله ى حکومت ترکمنان قره قويونلوی قره يوسف بوده است. او در سال های ۱۴۰۸-۱۴۱۰در جنگ برعليه تيمورى ها بر آنها غلبه می کند. در فاصله ى کمی بعداز آن حاکم عراق سلطان احمد جلايری را درجنگی که در نزديکی تبريز رخ داده بود شكست مى دهد. او در همان ايّام اساس حکومت سلسله ى ترکمنان قره قويونلوی را پی ريزی و پايتخت خودرا شهر تبـريز انتخاب می کند. اين دولت تا سال ۱۴۶۸ ميلادی بر سرير قدرت باقی ماند."[4] خلق وتحرير بعضی از آثار کلاسيک ترکمنی همچون آثار ليريکی "صايد و همراه"، " زهره و طاهر"، " يوسف و زليخا" و غيره مصادف با همين دوران است. يکی از مثال های بارز آن " ...تحرير و کتابت اثرارزنده و شاهنامه ى ترکمن ها ، " قورقوت عـطـا ( ده َده َ قورقُـد )" بوده اسـت." [5] که بعدها از جانب اروپاييان سرقت شده و در حال حاضر در موزه های "درسدن آلمان" و موزه ى " واتيکان رُم" نگه داری مى شود.

جهان شاه در سال ۱۴۳۷ ميلادی در رأس دولت قره قويونلوى ها به پادشاهی برگزيده مى شود. در دوران سلطنت جهان شاه دولت ترکمنان با حوادث و وقايع تاريخی بسياری رو به رومى گردد. حضور و تأثير غرب به درون اقوام حکمروان ترکمن ، مسبب حوادث فاجعه بار بسياری در بين اين اقوام مى شود. سيّاحانی که به منظور سياحت به اين اکناف می آمدند در وحله ى اوّل ، ادبيّات و معنويّات اين اقوام را مورد مطالعه و تحقيق قرار مى دادند. در همين ايّام است که بسياری از تحريرات و آثار قديمی ترکمنی دست خوش سرقت از جانب اروپاييان مى شود. از جمله آثار قورقوت عطا (ده َده َ قورقُـد)، " حماسه ى گوراوغلوی "و بسياری اژ آثار و کتاب های مفاخر ترکمن مانند آثار" يوسف خاص حاجب"، "محمود کاشغری"،" خواجه يوسف همدانی" مورد سرقت و تفحّص کارشناسان و سياستمداران اروپايی قرار می گيرد. در حال حاضر بسياری از اين آثار در موزه های لوور پاريس، واتيکان رم، درسدن آلمان، رؤيال لندن و ديگر موزه های اروپائی مطالعه و نگه داری مى شود.

تاريخ در سخن اوّل خود سعی دارد واقعّيت های زمان خودرا به طور صحيح بيان دارد. در راستای اين سخن بهتر است واقعيّت ها را از دريچه ى تاريخ بنگريم، تا بتوانيم به نتيجه ى مطلوب برسيم. يکی از مفاخر ترکمن می گويد : " به ميراث های فرهنگی و ادبی خود پى درپى روی بياوريد و مراجعه کنـيد ! آن ميراث ها افکارتان را به روی حقيقت بازمى كند ، حلال را از حـرام متـمايز مى نمايد و عشق به وطن پدری، خاک مادری، جامعه و والدينت را می آمـوزد.".

حال به تحليل کوتاهی از دوره ى سياسی - اجتماعی شاعر عارف، پادشاه نامی و فاضل سلسله ى پر قدرت ترکمنان قره قويونلويی ، جهان شـاه قره قويونلوی متخلّص به " جهان شاه حقيقی" که اشعار عارفانه ى بسياری از او به يادگار مانده است، مى پردازيم.

در دوره ى جهان شاه حقيقی ، بعداز اين که اروپا نتوانست طی جنگ های طولانی صليبی بر حکّام مسلمان ترکمن در خاورميانه غلبه پيدا کند، سياست تسخير بازارهای پر گنج مشرق زمين را از راهی غير از جنگ های رو در رو جستجو نمود. اين دوره مقارن بود با دوره ى رنسانس و شروع انقلاب هاى صنعتی در اروپا که توليدات صنايع آن با اشباع بازارهای داخلی اروپا روبه روبود و به حالت رکود درآمده بود. پاپ در واتيکان و پادشاهان آن به دنبال عدم موفّقّيت درجنگ های صليبی، اسلام و فِرَقِ اسلامی را بيش از آن که خود مسلمانان مورد تفحّص قرار دهند، توسط سياست مداران و سياست گزاران خود مورد مطالعه قرار دادند تا با تمايز و تفکيک ايران از امپراتوری عثمانی بتوانند راهی نزديک تر به آسيای مرکزی و هندوستان تا چين پيدا کنـند.

نيرومند ترين حکّام ترکمن در آسيای صغير و ايران زمين ، گذشته از يگانگی ملّی و قومی، پيرو مذهب سنّت بودند. اين واقعه به مثابه ى مستحکم ترين ديوار مسلمانان بود که اروپا قادر به تخريب آن نبود. اين ديوار بويژه بعد از تسخير قسطنطنيّه توسّط سلطان محّمد فاتح استحکام بيشتری به خود گرفت.

اروپا به دنبال مطالعه ى دقيق رفتارهای دينی و سياسی ايرانيان ، زمينه ى روی کارآمدن نيرويی از ترکمنان را مهّيا می کرد که از يک طرف تابع اروپا باشند و از طرف ديگر، مذهبی غيراز سنّت داشته باشد. با اين قصد سفرا و ايلچيان و کارگزاران علنی و مخفی به دربار ايران وعثمانی گسيل مى داشت تا زمينه ى نفوذ روابط امپرياليستی ِ کاپيتاليسم نوپا را در مشرق زمين فراهم نمايد.

اين رويدادها مقارن بود با حضور سلاطين اهل سنّت ترکمن در دولت عثمانی و سلسله های پرقدرت قره قويونلويئ ها و آق قويونلويى ها . که در جبهه ى اوّل ، جنگ سرد اروپا با امپراتوری عثمانی ( که بعدها اروپا در اين تاکتيک سياسی تاحدودی موفّق شده بود ) قرارداشت . اروپا تا مى توانست از هر طريقی که ممکن بود اختلافات مذهبی و قومی اين اقوام را دامن می زد.
پروسه ى گرايش به پتانسيل اثنی عشريّه در بين اين اقوام ترکمن که زمينه های عقيدتی آن در بين اين گروه از مسلمانان اهل سنّت هميشه فراهم است، با گرويدن اعقاب شيخ صفی الّدين اردبيلی و تبليغات گوناگون از جانب آخرين امپراتوری " طرابوزان" كه با واتيکان و دول اروپايی در ارتباط بود ، آغازشده و شدّت می يافت.

با تسخير بزرگ ترين قلعه و مرکز مسيحيان در سال ۱۴۵۳ ميلادی از جانب سلطان محمّد فاتح، اروپا بر تلاش ها وعمليّات سياسی خود می افزايد. ارتقاى روزافزون نيروی "اوزين حسن آق قويونلوی "حکّام دينی ونيز را به تفکّر وامى دارد. درست در همين ايّام دخترآخرين امپراتوری مسيحی طرابوزان به نام" دسپينا خاتون " به همسری حاکم روبه قدرت ترکمنان آق قويونلوی برگزيده مى شود. اروپا با استفاده از ايجاد اين زمينه ها در راستاى رو در رو قرار دادن اوزين حسن آق قويونلوی بر عليه سلطان عثمانی و پيروزی بر حاکميّت جهان شاه قره قويونلوی دست به عمليّات سياسی می زند. در پی اجرای سياست های متّخذه ، سفرا خود را به حضور اوزين حسن آق قويونلوی که مقر حکومتی او قبل از پيروزی بر جهان شاه قره قويونلوی دياربکر بوده است، اعزام می دارد. ... به دنبال همين سياست ها بود که اروپا در قرون وسطی تخم نفاق آينده ى اين ملل مسلمان را پی ريزی می کند.

سلسله وقايع و حوادث اين ايّام با حضور" شيخ جنـيد صفوی " در لشکر بزرگ اوزين حسن آق قويونلوی از يک طرف و جهان شاه قره قويونلوی که مقر پادشاهی او تبريزبود از جانب ديگر و عدم حمايت صريح وجاى گزينی سياست متـحّـدانه ى اين خاندان از جانب امپراتوری عثمانی با عث بروز جنگ ها و درگيرى های خونين بين آنها شد . بدين ترتيب اروپاييان ، زمينه ى نفوذ خودرا بيش از پيش فراهم مى کردند. اوزين حسن آق قويونلوی در پی قدرت يابی لشکريان خود از وجود شيخ جنـيد که مريدان سلحشور بى حدی در اختيار داشت، اورا تحت حمايت خود قرار داد. براى تمکين او خواهر خود " خديجه بيگم " را به نکاح جنيد در می آورد. يکی از رقبای اوزين حسن ، "سلطان سعيد تيموری " در خراسان بود که اين سلطان تيموری با جهان شاه قره قويونلوی از در اتّحاد درآمده بود.

در چنين اوضاعی اروپا توانسته بود دو نيروی عمده ى حکمرانان ايران يعنی جهان شاه و اوزين حسن را رودرروی هم قرار دهد. چون با وصلت نسبی خانوادگی بين خاندان آق قويونلوی و آخرين امپراتوری طرابوزان از يک طرف و با استفاده از اين ترفند نفوذ به داخل لشکر تحت فرماندهی شيخ جنيد که زمينه های روبه رشد فرقه گرايی اثنی عشريّه داشتند، ازسوی ديگر آنهارا تحت اتوريته ى نظامی خود در آورده بود. بدين ترتيب توانسته بود آنهارا بر عليه جهان شاه قره قويونلوی که سياست مستقلی در پيش گرفته بود ، تحريك نمايد.

در پی همين دسيسه ها و توطئه های گوناگون اروپاييان، از استحکام دولت جهان شاه حقيقی کاسته می شد. تأثير اين اختلافات و رقابت ها که در راستاى به دست آوردن قدرت به راه انداخته شده بود، به درون دولت قره قويونلويى ها راه يافته و در بين لشگريان ترکمن تزلزل ايجاد می کرد. همان طورى كه در سطورگذشته بدان اشاره گرديد، سلسله وقايع و حوادث جاری به نفع ترکمنان آق قويونلويى پيش می رفت و باعث قدرت يابی آنها می گشت. اين پی آمدهای سياسی از خواسته های مطلوب سرکردگان واتيکان و رؤسای ونيز بود. چنان که در اواخر سال ۱۴۶۷ ميلادی در طی جنگی که در صحرای موش به سرکردگی اوزين حسن آق قويونلوی با جهان شاه حقيقی در گرفته بود، پيروزی به نفع لشگريان آق قويونلو يى تمام شد. درنتيجه ى اين جنگ خانمان سوز، جـهان شاه حـقيقی در دهم ماه نوامبر سال ۱۴۶۷ ميلادی در ۶۲ سالگی به قتل رسيـد.
حال برگرديم به فراست های ادبی آن دوره که به ميراث ادبی حقيقی مربوط مى شود. جهان شاه معمولا در اوقاتی که از مسايل دولتی و مبارزاتی خود فارغ می گشت، ساعات فراغت را از دست نمی داد و به خلق آثار ادبی می پرداخت.

اثر جهان شاه حقيقی وآثارى از اين دست ، به دليل پراکندگی و از هم گسيختگی دولت ترکمن از دوران بعداز آق قويونلويى ها و روی کارآمدن دولت های غير سنّى ترکمنان در ايران از يک سوی، و انزوای فرهنگی و رشد بدون پشتوانه ى فرهنگ ترک زبانان از سوى ديگر آن گونه كه بايد جلوه گر نشد . در تداوم اين روند، بسيارى از آثار مفاخر ترکمن در بين فرهيختگان اين فرهنگ به دست فراموشی سپرده شده است. اين روند علل تاريخی خاصّی داشته است.

از دوره اى که گروهی از ترکمنان غز ( اوغوز ) نخستين دولت اسلامی را در شرق ايران استحکام بخشيد ند ، از بين سه زبان عربی، فارسی و ترکمنی، زبان فارسی را به عنوان زبان ديوانی انتخاب کرد ند. اين زبان که از دوره ى سقوط سلسله ى ساسانيان وحملات و حضور اعراب در ماوراء الّنهر جلوه ى عمومی خودرا از دست داده بود، با سفارش به تحرير کتابی غير از زبان عربی و ترکمنی از جانب سلطان محمود غزنوی به ابوالقاسم فردوسی، با خلق و ترجمه به فارسی شاهنامه تکانی جدّی مى خورد . اين حادثه باعث انتخاب زبان فارسی در ديوان دولت غزنويان مى گردد. رسم انتخاب اين زبان در دوره ى امپراتوری اسلامی ترکمنان سلجوقی نيز به قوّت خود باقی می ماند. ….

چنان که از خصوصيّات اشعار بر مى آيد و براساس اطلاّعات موجود معلوم مى شود، جهان شاه براى خلق آثارى درعلوم، فرهنگ و هنر اهمّيّت ويژه ای قايل بوده است. مفاخر هم عصر در نزد او از احترام خاصّی برخوردار بودند. چنان چه دريکی از منابع تاريخی چنين روايت مى شود : " جهان شاه براى نقد و بررسی، آثار خود را به نزد عارف مشهور معاصر خود عبدالّرحمان جامی ( ۱۴۱۴-۱۴۹۲ ) ارسال می دارد. عبدالّرحمان جامی بعداز مطالعه ى آثار جهان شاه، برای شاه حکمروان پاسخی ارسال می دارد که حاوی ۲۸ بيت شعر بوده است." متأسّـفانه اين شعر جامی هنوز به دست نيامده و نامکشوف مانده است. حتّی همين اثری که در حال حاضر از جهان شاه حقيقی چاپ شده است، به درستی معلوم نيست که همه ى مطاوی درآن به دست ما رسيده است يا نه ؟ طورى که شواهد نشان می دهد ابيات و آثار جهان شاه حقيقی بايد بيش از اين جلد باشد. امّا متأسّـفانه همان طورى که در سطور بالا بدان اشاره گرديد، خيلی از آثار و دست نوشته های آن ايّام ، دست خوش سرقت و زد و بندهای منافع پرستان شده است. در حال حاضر دو جلد از نسخه های دستی شاعر، معلوم و مکشوف شده است. يکی از اين دست نوشته ها در موزه ى معروف بريتانيا ، رويال لندن وجود دارد. يکی ديگر از اين نسخه ها نيز در آرشيو انستيتو پژوهشی نسخ خطّی دست نوشته های قديمی ارمنـسـتان نگه داری مى شود. در حال حاضر از اين شاعر عارف ۹۱ موضوع شعر در قالب غزل و ۳۶ موضوع در قالب رباعی به زبان ترکمنی باقی مانده است. همچنين در زبان فارسی نيز ۱۱۶ موضوع شعر در قالب غزل و ۱۱ موضوع نيز در قالب شعرى مستزاد باقی مانده است. البّته در اين که اين تعداد از موضوعات ادبی ، تمام آثار شاعر نيست ، ترديدى وجود ندارد زيرا آثار اين شاعر بيش از اينها بوده است. اگر در اين رابطه پژوهش و جستجوی بيشتری صورت پذيرد، حتم داريم که اشعار ديگر اين شاعر گران مايه نيز به دست خواهد آمـد.

آثاری که در اين ديوان شاعر گردآوری شده ، بيشتر در قالب غزل سروده شده است. سبک شعری غزل از روزگاران قديم يکی از قالب های مرّوج ادبيّات ترکمنی بوده است. در اين گونه از سبک ادبی زيبايى شناسی و روح نفيس انسان ، وصف و همچنين گره ى احساسات بديع انسان درآن نرم و انعطاف پذير مى شود.

چنان چه در ادامه، همراه با مثال بدان خواهيم پرداخت ، تأثير سبک حروفيّه که به فرقه ى حروفيّه مربوط مى شود، بويژه تأثير سبک ادبی شاعر نامد ار و عارف با فراست ترکمن "عمادالّدين نسيمی " در آن بسيار احساس مى شود. در ابيات ليريک و عاشقانه ى شاعر، عشق، مهر، محبّت، دوستی و انسان پرستی که از ويژگى های برجسته و باشکوه بشريّت است، به وفور ديده مى شود. برای مثال به ابيات زير اشاره مى کنم:

بو نه حسن جانفزا دئر که اونگا نظير يوقدور.
که اونونگ کمين جهاندا داها دل پذير يوقدور.

ترجمه: اين چه حسن جان فزاست که اورا نظير نيست.
که مانند او در جهان چنـان دل پـذير نيست.

سنی بوجهان ايچينده کيمه ايلسم تشبيه،
که سنينگ کمين جهاندا داها بير خاطر يوقدور.

ترجمه: تورا در اين جهان به كه تشبيه کنم،
که مانند تو در جهان چنان خاطری نيست.

حقيقی کلامی حقدان، نه بيان قئلسا حق دئر،
کيمه شرح ادم بو حالی که اونگا خبير يوقدور.

ترجمه: حقيقی کلامش ازسوی ِحقّ و هرچه بيان کند حقّ است.
به كه شرح دهم اين حال را كه کس بدان آگاه نيست.

همچنين در آثار حقيقی ، ده ها نمونه شعر در قالب رباعی سروده شده است. اين قالب نيز در ادبيّات ترکمنی از ديرباز مرسوم بوده است. حقيقی با تکيه بر تجربيّات ادبی خود در اين سبک از ادبيّات ترکمنی اشعار بسيار جالب و با شوری از خود به يادگار گذاشته است. ميراث های ادبی اين شاه شاعر عارف ، تبيين کننده بسياری از اوضاع ادبی و مکتبی و سبک بديع ادبيّات ترکمنی روزگار خويش است. چنان چه اگر اين گونه از آثار و ميراث ادبی ترکمنی تا به امروز با سلسله مراتب مکتبی خود راه پيشرفت طبيعی خودرا در عرصه ى ادبيّات ترکمنی طی می کرد، بی شک شعر و ادبيّات کنونی ترکمنی در اين حالتی که امروز شاهد آن هستيم نبود، بلکه صنايع بديع ادبی آن به مراتب بيش از اينها وسعت و غنا می داشت. در آثار حقيقی ، زيبايی انسان، عشق و اميد، با تلاطم شور و هيجان بيان خودرا باز يافته و به تصوير در می آيد. چنان که در ابيات زير می خوانيم:

عشق اودوندان دوشميشم بير يانا من،
سن هاچان بو عشق اودونا يانا سن.

ترجمه: عطش عشقت انداخت مرا به کنجی،
کی تو سوی اين عطش پرواز کنی.

يانمازام عشقئنگ اودوندان تا ابد،
گر بو حسرت، انديشه دن يانا من.

نمی سوزم از سوز عشقت تا ابد،
گر اين حسرت و انديشه سوزاند مرا.

آثار و ميراث ادبی جهان شاه حقيقی که غنا ، بدايع، بلاغت و فصاحت ِ زبان و ادبيّات ترکمنی را در گلستان صنايع بديع شعری با زير و بم های پر شور آن مکشوف داشته است، قابل تعمّق و تعبير و تفسير بسيار است که اميدواريم در عرصه ى ادبيّات ترکمنی امروز جايگاه و ارزش مناسب خودرا باز يابد.

حال مى پردازيم به چند نمونه از اشعارقرونXIV و XV و اين که تا چه حدی ادبيّات فارسی و عربی در آثار مکتوب متفکّران واديبان و شاعران ترکمن رخنه کرده بود. چنين نمونه های ادبيّات را بويژه در آثار سلطان جهان شاه قره قويونلوی که با تخلّص « حقيقی» سروده است به وفور مشاهده می کنيم. اشعار زير با ترجمه ى دستوری خود ، يعنی بدون تغيير لغات مشترک سه زبان، با تغيير و ترجمه ى افعال و اضافات آن و حفظ اصل مفهوم وقالب آن به شکل ساده آورده شده است:

« سنده دير»، « نزدِتوست»

اصل شعر: ای مَلـَک سيما! نه جان سن؟ وجهه رحمان سنده دير.
مصحف حق دئرجمالئنگ، شرح برهان سنده دير.

ترجمه شعر ای مَلَک سيما! چه جانی هستی؟ وجهه ى رحمان نزدِ توست.
مصحف حقّ است جمالت، شرح برهان نزدِ توست.

نا فضول – جاويد از آن صد امر تورار عالی،
جمله عالم سنينگ ظنّـئنگ، چه فرمان سنده دير؟[6]

نا فضول – جاويد از آن صد امر برخيزد عالی،
جمله ى عالم ، مظنون توست، چه فرمانی نزدِ توست؟

دردِ بی درمانئما وصلينگدن آيرئ چأره يوق،
ای طبيب دردمندان، گل که درمان سنده دير.

درد ِ بی درمانم را، غيراز وصالت چاره نيست،
ای طبيب دردمندان، پيش آی که درمان من نزدِ توست.

کوثرينگ خاصيّتی لعلينگده دير، من خضروار،
زنده، جاويد از آنم که آبِ حيوان[7] سنده دير.

خاصيّت کوثر در لعل توست، من خضر وار،
زنده، جاويد از آنم که آب حيّان نزد ِتوست.

دنيا رغبتی سنينگ کامئنگ، چه سن در کامِ دل؟
ای سليمانِ دو عالـم، گل که دوران سنده دير.

رغبت دنيا در کام توست، چه هستی در کام دل؟
ای سليمان دو عا لم، پيش آی که دورانِ عالم نزد ِتوست.

گل کرم بيرله نظر قئلغئل حقئقئ حالئنگا،
صاحبِ خُلق کرم سن، لطفِ احسان سنده دير.

بيا و با ترحّم نظر کن، حقيقی به حالت،
صاحب خُلق کرم تويی، لطف و احسان نزدِ توست.

همچنين در ديگر صحيفه های ادبيّات قرون وسطی نمونه های ديگری از اشعار شاعران و عارفان آن دوره از ادبيّات ترکمنی را می توان يافت که قرابت سه زبان عربی، فارسی و ترکمنی را تبيين می کند. برای مثال توجه تان را به شعر عارف نامدار "عمادالّدين نسيمی " جلب می کنيم که با شعر بالا دريک قالب، در يک سبک ودر يک مکتب ادبی و فکری سروده شده است:

« مــنـد ه د يـر»

عاشقا ! گلگيل بأری، جان بيرله جانان منده دير،
زاهدا ! سن بأری گل، دين بيرله ايمان منده دير.

عاشقا! پيش آی، جان و جانان نزدم است،
زاهدا! پيش آی تو، دين و ايمان نزدم است.

حق تعالی ايندِريپدير آسِماندان دؤرت کتاب،
من آنئ منظور قئلمان، چونکه قرآن منده دير.

حقّ تعالی نازل کرد از آسمان چهار کتاب،
من آن را منظور نخواهم، چون که قرآن نزدم است.

نه باقارسئنگ اُل کتابئنگ آقئنا – قره سئنا،
سال غولاغئنگ دينگله گيل، آوازِ قرآن منده دير.

چه ناظری بر سياه و سفيد ِ آن کتاب،
فرا ده گوش و بشنو، آواز قرآن نزدم است.

دنيا ! سنده پهلوان رستم و زال اؤلديلر،
جمشيد و اسکندر- تختِ سليمان منده دير.

دنيا! در تو پهلوان رستم و زال مرده اند،
جمشيد و اسکندر- تخت سليمان نزدم است.

من نسـيمی سورالارام شاهِ مردان نسليدن،
گر قبول قئلسا خلايق، عيـدِ قربان منده دير.

نسـيمی را گرشوند جويا، شاه مردان نسلم است،
گر قبول کنند خلايق، عـيد قربان نزدم است.

غــرق آ ب

ای خط و خالئنگ کلام الّله هم امّ الکـتـاب،
حسرتينگدن ديـده عـشّاق اولوپدئر غرق آب.

ای که خط و خالت کلام اللّه ، هم امّ الکتاب،
از حسرت ديد ه ى عشّاق شده غرق آب.

غمزه چشمينگ اشارت قئلدی اهلی وعـديـه،
مستِی عشقئنگ شول جهتدن غالمادی عينينگده خواب.

غمزه ى چشمت اشاره اى است به اهل وعد گان،
مست عشقند، زين جهت نمانده خواب عينت.

ليلة الاسـراء والليل ايندی زلفينگ شـانئنا،
آيت ِ والّشمسِ وجهينگدن گوريندی آفتاب.

ليلة الاسرا والليل نازل شد بر شأنِ زلفت،
از وجهه ى آيت والّشمست ديده شد آفتاب.

ای منينگ عينيمده رخسارئنئنگ نوری لم يزل،
وی ساچئنگ هر تاراسئندان عالم اوزره مشکِ ناب.

ای که در عين من رخسارت نور ِ لم يزل،
ازهر تارِ ویّ ِ زلفت عالم شده مشک ِ ناب.

عالمی قئلدئنگ منوّرنور روحئنگ تا ابد،
لوح محفوظئندا روشن بولدی هم يوم الحساب.

عالم را نمودی منّور، نور روحت تا ابد،
در لوح ِ محفوظش روشن شد يوم الحساب.

زار و بيمارم اگر تشريف قئلسانگ بير نظر،
خاکِ راهِ مقدمينگده سپميشم گؤزدن گلاب.

زار و بيمارم اگر تشريف نداری يک نظر،
در خاک راه مقدمت آکنده ام از چشم گلاب.

اول خطّ و خال و روح و زولفينگ حسابئن قئلما غا،
حسابِ عشقه ميّسر بولدی حقدان احتساب.

خطّ و خال و روح و زلفت را حسابش گر کنم،
در حساب عشق ميّسر آمد از حقّ احتساب.

صورتئنگ آينه عشق اولدی اهلی عالمه،
لوح محفوظئنگدا فرقان بولدی حکمتدن کتاب.

صورتت آينه ى عشق شد برهمه عالم،
در لوح محفوظت فرقان شد از حکمت يک کتاب.

ای حقيقی باشئنگی قوی اول جنابِ حضرته،
قويماغئل الدن وصالئنگ دامانئنگ از هيچ باب.

ای حقيقی سرت گرو باد، در راه آن جناب حضرتت ،
وصالت را از دست نده، دامنت از هيچ باب.


ا تميشم
دلبر-آ عشقئنگ يولئندا نالهء زار اتميشم.
جنّت وصلينگدن، آيری ترکِ گلزار اِتميشم.

موندان آيری من داهِ جبره تحمّل قئلمازام،
گرچه من صد جبر ايله اول ياری آوار اتميشم.

کفر و ايمان شرحينی تأ بيلميشم علم اليقين،
بولمئشام ايمانا يولداش، کفری انکار اتميشم.

بولماسئن روزی وصالی جنت ِ وصلينگ مانگا،
دنيا عقبده سندن اؤزگه گر يار اتميشم،

دانه خالئنگ خيالئندان من ِ آشفته دل،
مرغ جانی دامِ زلفينگده گرفتار اتميشم.

دعوای ذکرِ انّا الحـقّ قئلمئشام منصور وار،
بر سـرِ دارِ محبّت گؤر نه گفتار اتميشم.

صاحب کشّافا منطق دان معنا سورمئشام،
علم محيّـات دان بيان شرح تکرار اتميشم.

گؤرميشم رخسارئنگی روشن ضمير چشم ايله،
ناظرِ حسن بولمئشام بس کسبِ ديدار اتميشم.

قئلمئشام جانِ جهان شُکرينه يارئنگ وصلينه،
زی مجـّرد، کيم ملک ملکينده بازار اتميشم.

نافضولِ جاويدایِ وحدت بولدی روح ِ قدسيان،
من بو ذاتی خلقتينگ نفسينده زينهار اتميشم.

چون حقيقی بيلميشم سـّر ِ کلام اللّه نی من،
حمدالّله کيم بو علمی کشف ِ اسرار اتميشم.


--------------------------------------------------------------------------------

[1] . مصّوبه ى کنفـرا نس " اتحادیّه ى ا نسا نی تـرکـمن های د نـیِـا "، موضـوع کنفـرا نس : " آ فورمیلـِّـنـیه ا يی پرا یزخا ژدِ نیه تورکـمِـنسکی نا روُد ( بستر باستا نی و شکل گیری خلق تـرکـمن)"، عشق آباد – سال 1992- 1993/ م.
[2] . Jahanşa Hakyky, “ Goşgylar diwany ”, TMGI, Aşgabat – 1999 ỳyl, 5 sah.
[3] Курбанов Г. « Персоязычное литературное наследие туркмен в XIV- XV вв, », Ашхабад – 1990 г. , 113 стр.
[4] . Jahanşa Hakyky, / gِrk. iş /, 5 sah.
[5] . ГОРКУТ АТА, - 1500,. Макалалар йыгындысы , ( Hangeldi OWNUK, “ Gorkut ata eposynyٌ daşary ỳurtlardaky warianty ”) , “ Магарыф”, A.:- 1999 м. ( Konfrensiỳa).
[6] . اين بيت از اصل اثرکه در حروف الفبای عربی-فارسی نگاشته شده است، به حروف الفبايى لاتين نامفهوم برگردانده شده است! آن را به اين شکل برگردانده اند: " جمله عالم سنينگ ظانّئنگچا، فرمان سنده دير.". ؟ !!! ( خ. اونق ).
[7] .. درا صل" آ ب ِ حَـيّـا ن" با يد باشد. در ادبيّات سابق نوشتاری براساس قواعد دستوری کلمه "حيّان" به صورت " حيوان" نوشته مى شده ، که در اين صورت با " يای " مشدد حرف " واو" خوانده نمى شده است.....مانند " خوان" که "خان" خوانده می شد. درهر حال به مفهوم زندگان است.



آذربايجان کيلاسيک شئعرينين أن گؤزه ل نومونه لرينی يارادان ميرزا جهانشاه حقيقی

بير نئچه سؤز

آزربايجان کيلاسيک شئعرينين أن گؤزه ل نومونه لرينی يارادان ميرزا جهانشاه حقيقی ادبييات تاريخيميزده اونودولموش شخصييتلريميزدن بيری ساييلير. محممد امانی، شاه ايسماعيل ختايی و.... کيمی حقيِقی ده سرکرده- شاعير شخصييتلريميزين سيراسينا داخيل اولور.

حقيقي´نين ديوانی اورتا عصر آزربايجان ديلينين اينکيشاف تاريخينين يؤنونو گؤسته رير. اونون ديوانيندا اولان شئعرلر گؤسته رير کی، او عرب ديلينه ده بلد ايميش. باشقا طرفدن شطرنج ايصطيلاحلارين و حرکتلرين شرحی اونون شطرنج ايله بلد اولماسينا دلالت ائدير.

فرس‌ كنارة-يي ‌‌ فيلد‌ن‌ گئچه ر روخه قارشو
‌پياده‌ سورمه يی‌ فرزينه‌ شاه ائده ر تعلیم‌

حقيقی محببتدن دانيشارکن آزربايجان موسيقيسينين موقاماتلارينا ايشاره ائدير و بونا گؤره بيزه بئله گلير کی، او موسيقيميزه ده بلد ايميش.

قيلميشام‌ شهناز ايله ن‌ عوششاق‌ شرحين‌ در عراق
‌بو مقاماتدان من‌ اول‌ ادواره موشتاقام‌ يئنه‌

حقيقي´نين ديلينده ائله سؤزلره راستلاشيريق کی، ديليميزين اورتا عصر لئکسيک داييره سينده ايشله کديرلر و بو گون اسکيلشميش ساييليرلار مثلن ياخدی، اسريدی، ايريشمک، دوزاق، بولماق، آرينماق و سايير. او عصرين يازی اؤزه لليکلرينه گؤره بير نئچه حالدا اونون ديوانيندا سؤزلر ايکی واريانتدا قئيد اولونوبلار مثلن آيروق//آيرو؛ نيشه//نيجه؛ هاچان//خجن؛ دوتدی// دوطدی ؛ کبی//کمی؛ داخی//دخی. بئله مووازيليک ديل قيرامئر کاتئگوريياسی کيمی ده گؤزه چارپير. مثلن ماز// مز و اونون اسکی شکلی بيلمه نه م//بيلمه زه م.

آلتی يوز ايلدن آرتيق يازيلميش بو شئعری راحات اوخوماق اوچون اونون لاتينجا اوخونوشو دا اوخوجولارا ديوانين موعاصير ديليميز باخيميندان باخماغا ايمکان يارادير.

من، آچيخجا دئيه بيله ره م کی حقيقِی بيزيم ادبيياتيميزدا بيزيم ايکينجی موولاناميزدير. اونون شئعرلرينين ديل و باشقا جهتلريني آراشديرماق اوچوق گله جکده چوخ ايشلری گؤزله مه ليييک.

شئعرلریندن نومونه لر:


ائي سر-ي زولف-ي تـو كـمند-ي بـلا
Ey sәr-i zülf-i to kәmәnd-i bәla،
پيش-ي قـدت سرو-و صنوبـر دو تا
Piş-i qәdәt sәrv-ü senübәr du ta.

سـوره-يي‌ والشمس‌ يوزون آيتـي‌
Surə-yi vәşşәms yüzün ayәti
حـرف-ي‌ هيـدايـتده‌ خطين والضحـي‌
Hәrf-i hidayәtdә xәtin vәzzuha.

خيضـر-ي لبين‌ چشمة-يي ‌ آب‌-ي حيـات‌
Xizr-i lәb-in çəşmə-yi ab-i hәyat
عـاشيق-ي‌ ديلـخسته يه ‌ لعلين شفا
Aşiq-i dilxәstәyә lә’lin şәfa


كيم‌ كي‌ سر-ي كويونا خاك‌ اولمادي
Kim ki، sәr-i kuyuna xak olmadı
‌ايرمه دي‌ مقصودونا اول‌ بي وفا
İrmәdi mәqsuduna ol bivәfa.

آهيله‌ يانديردي‌ مني‌ فورقتين
Ahilә yandırdı mәni furqәtin
‌گل‌ منه وصليند‌ن‌ ايريشدير‌ دوا
Gәl mәnә vәslindәn irişdir dәva

آيت‌-ي واللئيل‌ ساچين شانيـنه
Ayәt-i vәlleyl saçın şә’ninә
‌خال‌-و خطين‌ فاتيحه-يي‌ رببنا
Xal-ü xәtin fatihə-yi rәbbәna.

كيم‌ كي‌ سني‌ گؤردو بو وجهيله‌ شاه
Kim ki، sәni gördü bu vәchilә şah
‌اولدو سنين خاك-ي‌ رهينده‌ فدا
Oldu sәnin xak-i rәhindә fәda

سيدره بويون‌ سروينه‌ قيلدي‌ سوجود
Sidrə boyun sәrvinә qıldı sucud
عاريض‌-ي روخسارينا بدر-ي دوجا
Ariz-i ruxsarına bәdr-i duca.

حوسن-و لطافتده‌ يوزوندور قمر
Hüsn-u lətafәtdә yüzündür qәmәr،
كوفر-و ضلالتد‌ه ساچين‌دير بلا
Küfr-ü zәlalәtdә saçındır bәla.

وصلينه‌ يار اولدو حقيقي‌ بو گون
Vәslinә yar oldu Hәqiqi bu gün
‌حقد‌ن‌ ايريشدي‌ اونا فضل-و عطا
Hәqdәn irişdi ona fәzl-ü әta
----------------------------


يارين‌ غمينده‌ بولمادي‌ هر بي‌ صفا صفا
Yarın qәmindә bulmadı hәr bisәfa sәfa
يارين‌ وفاسيني‌ نه‌ بيلير چكمه يه ن‌ جفا
Yarın vәfasını nә bilir çәkmәyәn cәfa

هر كيم‌ كي‌ ياره عهد-و وفا قيلماز ائي‌ حكيم
Hәr kim ki،yarә әhd-ü vəfa qılmaz ey həkim
‌ايدراك‌ ايله ن‌ اولائكدير عهده‌ بي وفا
İdrak ilәn ülaikәdir әhdә bivәfa

جانيم‌ نجات‌ ايسته مه ز از دام‌-ي زولف‌-ي دوست
Canım nəcat istәmәz әz dam-i zülf-i dust
اول حلقة-يي سلاسيله‌ تا اولدو موبتلا
Ol hәlqə-yi sәlasilә ta oldu mübtәla

عقليم‌ ايتيردي‌ لئيلي-و مجنون‌ حيكايتين
Әqlim itirdi Leyli-yü Mәcnün hikayәtin
شيرين‌ يولوندا اولدو چو فرهاد جان فدا
Şirin yolunda oldu çü Fәrhad canfәda

عئينيمده‌ نور-ي لم‌ يزل‌ اولدو غم-ي‌ روخون
Eynimdә nur-i lәmyәzәl oldu qәm-i ruxun
‌ائي‌ خاك‌-ي آستان-ي‌ تو كحل‌-ي بصير-ي ما
Ey xak-i asitan-i to kәhl-i bәsir-i ma

هر كيم‌ كي‌ ياري‌ غئير ايله‌ بيگانه‌ بيلمه دي
Hәr kim ki، yarı qeyr ilә biganә bilmәdi،
‌يارين‌ ووصالي‌ اولمادي‌ اول غئيره‌ آشينا
Yarın vüsalı olmadı ol qeyrә aşina

قيلدي‌ حقيقي‌ كعبة‌-يي وصلين‌ طوافيني
Qıldı Hәqiqi kәbə-yi vәslin tәvafını
‌حقد‌ن‌ مويسسر اولدو اونا مروه‌-و صفا
Hәqdәn müyәssәr oldu ona Mәrvә-vü Sәfa

آيينه-يي‌ جهان‌ كي‌ جماليندير ائي‌ صنم
Ayinə-yi cahan ki، camalındır، ey sәnәm
‌هر بي‌ بصر هاچان‌ گؤره ‌ر اول‌ نوردا‌ن‌ ضييا
Hәr bibәsәr haçan görәr ol nurdan ziya

----------------------------
ائي‌ خط-و خالين‌ كمال الله‌ هم امّ ‌الكتاب
Ey xәt-ü xalın kamal ul-lah hәm ümm-ül kitab
‌حسرتيندن‌ ديدة-يي‌ عوششاق‌ اولوبدور غرق‌-ي آب‌
Hәsrәtindәn didə-yi uşşaq olubdur qәrq-i ab


غمزة-يي‌ چشمين‌ ايشارت‌ قيلدي‌ اهل-ي‌ وعده ‌يه
Qәmzə-yi çəşmin işarәt qıldı әhl-i vә’dәyә
‌مست‌-ي عئشقين‌ شول‌ جهتدن‌ قالمادي‌ عئينينده‌ خاب‌
Mәst-i eşqin şol cәhәtdәn qalmadı eynindә xab

لئيله ‌الاسري‌-و والليل‌ اندي‌ زولفون‌ شانينه‌
Leylәt ül-әsra-vü vәlleyl əndi zülfün şә’ninә
آيه-ي والشمسه‌ وجهيندن‌ گؤروندو آفتاب‌
Ayәt-i Vәşşәmsә vәchindәn göründü aftab

ائي‌ منيم‌ عئينيمده‌ روخسارين‌ چو نور-ي لم‌ يزل
Ey mәnim eynimdә ruxsarın çü nur-i lәmyәzәl
‌وئي‌ ساچين‌ هر تاره‌ سيندن‌ عالم‌ اوزره‌ موشك‌-ي ناب‌
Vey saçın hәr tarәsindәn alәm üzrә müşk-i nab

عالمي‌ قيلدي‌ مونوور نور-ي وجهين تا ابد
Alәmi qıldı münvvәr nur-i vәchin ta әbәd
لؤوح-ي‌ محفوظوندا رؤوشن‌ اولدو هم‌ يوم ‌الحئساب‌
Lövh-i mәhfuzunda rövşәn oldu hәm yövm ül-hesab

زار-و بيماره م‌ اگر تشريف‌ قيلسان‌ بير نظر
Zar-ü bimarәm әgәr tәşrif qılsan bir nәzәr
خاك-ي راه‌-ي مقدمينده‌ سپميشه م‌ گؤزد‌ن‌ گولاب‌
Xak-i rah-i mәqdәmindә sәpmişəm gözdәn gülab

اول‌ خط‌-و خال‌-و رخ-و زولفون‌ حئسابين‌ قيلماغا
Ol xәt-ü xal-ü rux-u zülfün hesabın qılmağa
حاسيب-ي‌ عئشقه‌ مويسسر اولدو حاق´دان‌ ائحتيساب‌
Hasib-i eşqә müyәssәr oldu Hәqdәn ehtisab

صورتين آيينة-يي‌ عئشق‌ اولدو اهل-ي‌ عالمه
Surәtin ayinə-yi eşq oldu әhl-i alәmә
‌لؤوح-ي‌ محفوظوندا قورآن اولدو حيكمتدن‌ كيتاب‌
Lövh-i mәhfuzunda Quran oldu hikmәtdәn kitab

ائي‌ حقيقي‌ باشيني‌ قوي‌ اول‌ جناب-ي‌ حضرته
Ey Hәqiqi، başını qoy ol cәnab-i hәzrәtә
‌قويماگيل‌ الد‌ن‌ ووصال-ي‌ دامنين‌ از هيچ‌ باب‌
Qoymagil әldәn vüsal-i damәnin әz hiç bab

****

تا سونبولون‌ گؤتوردو جماليندان‌ آفتاب‌
Ta sünbülün götürdü cәmalından aftab
توتدو جهاني‌ فيتنه‌ لي‌ آليندان‌ آفتاب‌
Tutdu cahanı fitnәli alından aftab

دؤور-ي‌ قمرده‌ دوشدو سحابه‌ فراقيله ن
Dövr-i qәmәrdә düşdü sәhabә fәraqilәn
‌تابينده‌ حوسن‌-ي نقش‌-ي هيلاليندن‌ آفتاب‌
Tabindә hüsn-i nәqş-i hilalından aftab

چكدي‌ ساچي‌ كمندينه‌ خال-ي‌ روخو‌ مني‌
Çәkdi saçı kәmәndinә xal-i rux-u mәni
اؤيره ‌ندي‌ فيتنه‌ فيتنه ‌لي‌ خاليندان‌ آفتاب‌
Öyrәndi fitnә fitnәli xalından aftab

محو اولدو گولوستان-ي‌ ووصاليندا تا ابد
Mәhv oldu gülüstan-i vüsalında ta әbәd،
تا رنگ-و بو برد روخ-ي‌ آليندان‌ آفتاب‌
Ta rәng-ü bu bәrәd rux-i alından aftab

جام-ي‌ لبين مئييندن‌ ايچيردي‌ حقيقي´يه
Cam-i lәbin meyindәn içirdi Hәqiqi’yә
‌آب‌-ي حياتي‌ لعل-ي‌ زولاليندان‌ آفتاب‌
Ab-i hәyatı lә’l-i zülalından aftab

----------------------------

گل گل کي دوشدو سوز-ي فراقيندا جانه تاب‌
Gәl gәl ki، düşdü suz-i fәraqında cana tab
خلوت‌ سرا-يي‌ كؤنلومو هيجر ائيله دي‌ خراب‌
Xәlvәtsәra-yi könlümü hicr eylәdi xәrab

يارب‌ نه‌ درد ايمش‌ غم-ي‌ عئشقين‌ كي‌ عاشيقه
Yarәb، nә dәrd imiş qəm-i eşqin ki، aşiqә
‌نه‌ فيكر-ي‌ دونيا‌ قويدو و نه‌ فيكر-ي دين‌-و خاب‌
Nә fikr-i dünya qoydu-vü nә fikr-i din-ü xab

بي‌ پرتوو-ي جمال-ي‌ تو ائي‌ نور-ي چشم-ي‌ ديل
Bipәrtov-i cәmal-ı to، ey nur-i çəşm-ü dil
‌مانند-ي ذرره اولموشام‌ از عئشق‌-ي آفتاب‌
Manәnd-i zәrrә olmuşam әz eşq-i aftab

يارب‌ ووجود-ي ذاتينا وصل‌ اولماسين‌ گزند
Yarәb، vücud-i zatına vәsl olmasın gәzәnd
اولسون‌ نصيب‌ دوشمنينه تاب-و ايضطيراب‌
Olsun nәsib düşmәnә tab-ü iztirab

تا شانه‌ قيلدي‌ طوررة-ي‌ عنبرفشان‌ ساچين
Ta şanә qıldı türrə-yi әnbәr fәşan saçın
‌افلاكييان‌-ي عئشق‌ از آن‌ توتدو موشك-ي‌ ناب
Әflakiyan-i eşq әz an tutdu müşk-i nab

اولدو اسير دانة‌-يي خاليندا جان‌ قوشو
Oldu әsir danə-yi xalında can quşu
داييم‌ بلايه‌ سالدي‌ مني‌ زولف-ي‌ پيچ‌-و تاب‌
Dayim bәlaya saldı mәni zülf-i piç-ü tab

گل گل‌ كي‌ سندن‌ آيري‌ حقيقي‌ به سوز-ي ديل
Gәl gәl ki، sәndәn ayrı Hәqiqi bə suz-i dil
‌چكدي‌ فراق‌-ي آتش-ي‌ هيجرينده‌ بس‌ عذاب‌
Çәkdi fәraq-i atәş-i hicrindә bәs әzab

------------------------------
حقيقت‌ اهلينه‌ مئحراب‌ اولاندا اول‌ مسجود
Hәqiqәt әhlinә mehrab olanda ol mәscud
عجب‌ نباشد اگر قيلسا اهل-ي‌ عئشق‌ سوجود
Әcәb nәbaşәd әgәr qılsa әhl-i eşq sucud

جنابينا يوزونو سالدي‌ بو شيكسته‌ كؤنول
Cәnabına yüzü saldı bu şikәstә könül
‌ايريشدي‌ ساية‌-ي ايقباله‌ طالئع-ي‌ مسعود
İrişdi sayə-yi iqbalә tale’-i mәs’ud

نئي-ي‌ شيكسته‌ فغان‌ ائيله ‌دي‌ زئ غمزة-يي‌ عئشق
Ne-yi şikәstә fәğan eylәdi ze qәmzə-yi eşq
‌روباب‌-و چنگ-و دفه‌ شاهيد اولدو نغمة-يي‌ عود
Rübab-ü çәng-ü dәfә şahid oldu nәğmə-yi ud

ووصال‌-ي جننتينه‌ واصيل‌ اولمادي‌ زاهيد
Vüsal-i cәnnәtinә vasil olmadı zahid
زئ كوي-ي‌ دؤولت‌-و ايقبال‌ اولدو چون‌ مردود
Ze kuy-i dövlәt-ü iqbal oldu çün mәrdud

او دم‌ كي‌ لئيله ‌الاسرايه‌ واصيل‌ اولدو رسول
O dәm ki، Leylәt-ül әsrayә vasil oldu Rәsul
‌عوروج-ي‌ منزيل‌-ي افلاكه‌ قيلدي‌ اهل-ي‌ صوعود
Üruc-i mәnzil-i әflakә qıldı әhl-i suud

حقيقت‌ اهلينه‌ چون‌ قيبله ‌دير وصال-ي‌ روخو
Hәqiqәt әhlinә çün qiblәdir vüsal-i ruxu
توراب‌-ي خولقونه‌ قيلديلار ازلده‌ سوجود
Turab-i xülqünә qıldılar әzәldә sucud

حقيقي‌ سجدة-يي‌ رويت‌ قيلير زئ روز-ي ازل
Hәqiqi sәcdə-yi ruyәt qılır ze ruz-i әzәl
‌از آنكي‌ ساجيده م‌ اول‌ وجهه‌ من٬‌ تويي‌ مسجود
Әz an ke sacidәm ol vәchә mәn toyi mәscud.

----------------------------
جانيمي‌ يانديردي‌ شؤوقون ائي‌ ديلاراميم‌ مدد
Canımı yandırdı şövqün، ey dilaramım، mәdәd
قالمادي‌ صبريم‌ توكه ندي‌ گئتدي‌ آراميم‌ مدد
Qalmadı sәbrim، tükәndi، getdi aramım، mәdәd

خئيلي‌ اييام‌ اولدو كيم‌ دوشدوم‌ ووصاليندان‌ ايراق
Xeyli әyyam oldu kim، düşdüm vüsalından iraq
‌ائي‌ ووصالي‌ رؤوضة-يي‌ ريضوان-ي‌ ايياميم‌ مدد
Ey vüsalı rövzə-yi rizvan-i әyyamım، mәdәd

اسريدي‌ جانيم‌ لبين‌ سرچشمه‌ سيندن‌ لايزال
Әsridi canım lәbin sәrcəşmәsindәn layәzal،
‌گل‌ كانين خمرينده‌ دير سرچشمة-يي‌ جاميم‌ مدد
Gәl kanın xәmrindәdir sәrçəşmə-yi camım، mәdәd

گرچي‌ بد نام‌ اولموشام‌ عئشقيندن‌ ائي‌ ديلبر سنين
Gәrçi bәdnam olmuşam eşqindәn، ey dilbәr sәnin
‌موندان‌ آيريق‌ اولماسين‌ عالمده‌ بد نامام‌ مدد
Mundan ayrıq olmasın alәmdә bәdnamam، mәdәd

قامتيندن‌ قوپدو حشري‌ عابيد-ي سججاده‌ نين‌
Qamәtindәn qopdu hәşri abid-i sәccadәnin
رحمته‌ آندان‌ ايريشدي‌ اهل‌-ي ايسلامام‌ مدد
Rәhmәtә andan irişdi әhl-i İslamam، mәdәd

ييخدي‌ جان‌ مولكون‌ حقيقي‌ ز-آريزو-يي‌ دام-ي‌ زولف‌
Yıxdı can mülkün Hәqiqi z-arizu-yi dam-i zülf
ائي‌ ساچي‌ داميندا خالي‌ دانة-يي‌ داميم‌ مدد
Ey saçı damında xal-ı danə-yi damım، mәdәd

------------------------------

حشرين‌ حئسابيني‌ نه‌ بيلير جهل-ي‌ بي خبر
Hәşrin hesabını nә bilir cәhl-i bixәbәr
گل‌ حشره‌ قاييل‌ اول‌ كي‌ بو حيكمتده‌ دير نظر
Gәl، hәşrә qayil ol ki، bu hikmәtdәdir nәzәr

ائي‌ تاج‌-و تخته‌ مولك-ي‌ جهانه حريص‌ اولان
Ey tac-ü taxtә، mülk-i cahana hәris olan
‌عاريف‌ قاتيندا تاپمادي‌ ميقدار سيم‌-و زر
Arif qatında tapmadı miqdar sim-ü zәr

زاهيد ائشيتدي‌ نفخة‌-يي صورون‌ صداسيني
Zahid eşitdi nәfxə-yi surun sәdasını
‌يوم‌ القيامت‌ اولدو نه‌ ياتيرسان‌ ائي‌ بشر
Yovmül qiyamәt oldu، nә yatırsan، ey bәşәr

دوشدو جهانه فيتنه‌-و آشوب‌-و غولغوله
Düşdü cahana fitnә-vü aşub-ü qulqulә
‌تا سونبولون‌ گؤتوردو جماليندان‌ اول قمر
Ta sünbülün götürdü cәmalından ol qәmәr

آشوفته‌ زلف-و خال‌-و روخو٬‌ چشم-و غمزه‌ سي
Aşüftә zülf-ü xal-ü rux-u، çəşm-ü qәmzәsi
‌قيلدي‌ مني‌ عيتاب‌ ايله‌ از خيش‌ بي خبر
Qıldı mәni itab ilә əz xiş bixәbәr

ايدراك-و فهم‌ ايريشمه دي‌ اؤوصاف-ي‌ ذاتينه
İdrak-ü fәhm irişmәdi ovsaf-ı zatına
قيلديم‌ حديث-ي‌ لعلين‌ آنينک‌ شرح-ي‌ موختصر
Qıldım hәdis-i lә’lin onun şәrh-i müxtәsәr

انديشه‌ نين‌ گومانيني‌ ترك‌ ائيله‌ فاريغ‌ اول
Әndişәnin gümanını tәrk eylә، fariq ol
‌پئيمانه‌ دولماينجا تؤكولمه ز خون‌ از جگر
Peymanә dolmayınca tökülmәz xun əz cigәr

ائي‌ جننتينين‌ شرابي‌ لب-ي‌ ياردير دئيه ن
Ey cәnnәtin şәrabı lәb-i yardır deyәn
‌جانيم‌ حيات-ي‌ لم‌يزل‌ اول‌ يارد‌ان‌ ديله ر
Canım hәyat-i lәmyәzәl ol yardәn dilәr

فضل-ي‌ ايلاهيدن‌ ايكي‌ عالمده‌ شاه ا‌يميش‌
Fәzl-i ilahidәn iki alәmdә şah imiş
اول‌ اهل-ي‌ ديل‌ كي يار ايله‌ عؤمرونو صرف‌ ايده ر
Ol әhl-i dil ki، yar ilә ömrünü sәrf edәr

وئردي‌ حقيقي‌ جانيني‌ يارين‌ ووصالينه
Verdi Hәqiqi canını yarın vüsalına
ترك‌-ي علاييق‌ ائتدي‌-و كويوندا قويدو سر
Tәrk-i әlayiq etdi-vü kuyunda qoydu sәr

-----------------------

لعلينده‌ جام‌ خمر موصففا دئييلميدير؟
Lә’lindә cam xәmri müsәffa deyilmidir?
خالين‌ سيياهي‌ حبه ‌السودا دئييلميدير؟
Xalın siyahı hübbәt-i səvda deyilmidir?

مئهر-ي روخون كي‌ دؤور-ي قمرد‌ن‌ خبر وئرير
Mehr-i ruxun ki، dövr-i qәmәrdәn xәbәr verir
عرش‌-ي سمادا نور-ي موعللا دئييلميدير؟
Әrş-i sәmada nur-i müәlla deyilmidir

چون‌ شاهيد-ي حقيقي‌ سن‌ اولدون‌ بو عرصه‌ ده
Çün şahid-i hәqiqi sәn oldun bu әrsәdә
‌روح ‌القدس‌ بو حيكمته‌ گويا دئييلميدير؟
Rüh ül-qüdüs bu hikmәtә guya deyilmidir?

حاجت‌ دئييل‌ مشاطه‌‌ كمال-ي‌ جمالينا
Hacәt deyil mәşatә kәmal-i cәmalına
شول‌ صورت-ي‌ خوجسته‌ موهييا دئييلميدير؟
Şol surәt-i xocәstә mühәyya deyilmidir

خضر-ي ديلم‌ كي‌ كٶوثر جام‌-ي لبينده‌ دير
Xızr-i dilim ki، kövsәr-i cam-ı lәbindәdir
از چشمة‌-يي حيات‌-ي تو احيا دئيلميدير؟
Әz çəşmə-yi hәyat-i to әhya deyilmidir

هر بي خبر كي بيلمه دي‌ قدر-ي ووصاليني‌
Hәr bixәbәr ki، bilmәdi qәdr-i vüsalını
حئيواندان‌ اول‌ اولئك‌ ادنا دئييلميدير؟
Heyvandan ol ülaik әdna deyilmidir?

پئيوسته‌ تٶكدو قانيمي‌ مستانه‌ گوزلرين
Peyvәstә tökdü qanımı mәstanә gözlәrin
‌شول‌ كافير از ايمان‌ موبررا دئييلميدير؟
Şol kafir әz iman mübәrra deyilmidir

مرآت-ي‌ لامكان‌ كي روخون‌ آفتابيدر
Mər’at-i lamәkan ki، ruxun afitabidir
عاريف‌ قاتيندا منظر-ي اعلا دئييلميدير؟
Arif qatında mәnzәr-i ә’la deyilmidir

جان‌ وئردي‌ چون‌ حقيقي‌ بهاي-ي‌ ووصالينا
Can verdi çün Hәqiqi bәha-yi vüsalına
وصليند‌ن‌ اول‌ فقيره‌ تمننا دئييلميدير؟
Vәslindәn ol fәqirә tәmәnna deyilmidir

--------------------
زولف-و روخون‌ كي شام‌-و سحردن خبر وئرير
Zülf-ü ruxun ki، şam-ü sәhәr xәbәr verir
آنين مشامي‌ روح‌-ي بشردن‌ خبر وئرير
Anın mәşami ruh-i bәşәrdәn xәbәr verir

شيرين‌ لبين حديثي‌ كي جانبخش-ي‌ عالم است‌
Şirin lәbin hәdisi ki، canbәxş-i alәmәst
شوكر ائيله ره م‌ كي‌ شهد-و شكردن‌ خبر وئرير
Şükr eylәrәm ki، şәhd-ü şәkәrdәn xәbәr verir

موسا چو بيلدي‌ رمز-ي اناللهي‌ عاريفه
Musa çü bildi rәmz-i әnәllahi arifә
‌آنست-و ناري‌ طور-و شجردن‌ خبر وئرير
Anәst-u narı Tur-ü şәcәrdәn xәbәr verir

هركيم‌ كي‌ گٶردو شووق‌-ي روخون آفتابيني
Hәr kim ki، gördü şövq-i ruxün aftabını
‌اهل‌-ي بصيره‌ نور-ي بصردن‌ خبر وئرير
Әhl-i bәsirә nurı bәsәrdәn xәbәr verir

پئيوسته‌ تٶكدو قانيمي‌ مستانه‌ چشم‌ ايله
Peyvәstә tökdü qanımı mәstanә çəşmilә
‌اول‌ غمزه‌ لر كي خون-ي‌ جيگردن‌ خبر وئرير
Ol qәmzәlәr ki، xun-i cigәrdәn xәbәr verir

مئيدان‌ ايچينده‌ اولمادي‌ ايسفندييار-ي عئشق
Meydan içindә olmadı İsfәndiyar-i eşq
‌هر بي‌هونر كي عئيب‌-و هونردن‌ خبر وئرير
Hәr bihünәr ki، eyb-ü hünәrdәn xәbәr verir

كشف‌ ائيله دي‌ حقيقي‌ حديثين‌ بيانيني‌
Kәşf eylәdi Hәqiqi hәdisin bәyanını
اول‌ دور فيشاني‌ گٶر كي گٶهردن‌ خبر وئرير
Ol dür fәşani gör ki، gühәrdәn xәbәr verir

هركيم‌ كي گٶردو وجهيني‌ ائي‌ خوسروو-ي خوبان
Hәr kim ki، gördü vәchini ey xosrov-i xuban
‌اهل‌-ي جهانه‌ دٶور-ي قمردن‌ خبر وئرير
Әhl-i cәhanә dövr-i qәmәrdәn xәbәr verir

-------------
نفخة‌ لعلين‌ ائي‌ صنم‌ روح-و روانه‌ طعن‌ ائده ر
Nәfxə-yi lә’lin ey sәnәm ruh-u rәvanә tә’n edәr
خوبلوق ايچينده‌ صورتين حور-ي جنانه‌ طعن ‌ائده ر
Xubluq içindә surәtin hur-i cənanә tә’n edәr

وصل-ي‌ روخون‌ بهاسينين بئيعينه‌ جان‌ وئرير كٶنول
Vәsl-i ruxun bәhasının bey’inә can verir könül
‌جننت-ي‌ وصلين‌ ايسته يه ن‌ كون‌-و مكانه‌ طعن ‌ائده ر
Cәnnәt-i vәslin istәyәn kövn-ü mәkanә tә’n edәr

خاك-ي‌ درينده‌ باشيني‌ كيم‌ كي ‌ساليور آياغينا
Xak-ı dәrindә başını kim ki، salır ayağına
تاج‌ ايله‌ تخت‌-ي خوسرووه‌، مولك-ي‌ جهانه‌ طعن‌ ائده ر
Tac ilә tәx-ti xosrovә، mülk-i cahanә tә’n edәr

حوسن‌-ي روخون‌ ملاحتي‌ شرح‌-و بيانه‌ سيغامدي
Hüsn-ü ruxun mәlahәti şerh-ü bәyanә sığmadı
‌گل‌ كيم‌ آنين‌ ملاحتي‌ شرح-و بيانه‌ طعن‌ ائده ر
Gәl kim،anın mәlahәti şerh-ü bәyanә tә’n edәr

غمزه‌ لرين‌ خدنگيني‌ چكدي‌ كمانه‌ قاشلارين
Qәmzәlәrin xәdәngini çәkdi kәmanә qaşların
‌باغريمي‌ غمزه‌‌ يارالي قيلدي‌ كمانه‌ طعن ‌ائده ر
Bağrımı ğәmzә yarlu qıldı، kәmanә tә’n edәr

فرده‌ ووجود‌-ي موطلق‌ اول‌ گٶوهر-ي لامكاني‌ بيل
Fәrdә vücudi mütleq ol، gövhәr-i lamәkanı bil،
‌كيم‌ كي يقين‌ بيلير آني ظنن-و‌ گومانه‌ طعن‌ ائده ر
Kim ki، yәqin bilir onu zәnn-ü gümanә tә’n edәr

سود-و زييان‌-و كثرته‌ دوشمه‌ موقييد اولما كيم
Sud-ü ziyan-ü kәsrәtә düşmә، müqәyyәd olma kim
‌وحدته‌ محو اولان‌ كٶنول‌ سود-و زييانه‌ طعن ‌ائده ر
Vәhdәtә mәhv olan könül sud-ü ziyanә tә’n edәr

زولف‌-و روخون‌ حقيقي´يه‌ كوفر-و ايمانيميش يقين‌
Zülf-ü ruxün Hәqiqiyә küfr-ü iman imiş yәqin
كوفرو‌ ايمان‌ بيله ن‌ كٶنول‌ پير-ي موغانه‌ طعن‌ ائده ر
Kürfri iman bilәn könül، pir-i Muğanә tә’n edәr

----------------------------------

ائي‌ روخون‌ گولزار-ي جننت‌، ساچلارين‌ رئيحانيدر
Ey ruxün gülzar-i cәnnәt، saçların reyhanıdır
وئي‌ دوداغين‌ آب‌-ي حئيوان‌ جان‌ آنين حئيرانيدر
Vey dodağın ab-i heyvan، can onun heyranıdır

صورتين‌ لٶوحونده‌ حاق‌ چكميش‌ كمال-ي‌ قودرتين
Surәtin lövhindә hәq çәkmış kәmal-i qüdrәtin
‌احسن-ي‌ صورت‌ كمال-ي‌ قودرت‌-ي رحمانيدر
Әhsәn-i surәt kәmal-i qüdrәt-i rәhmanıdır

گل‌ كي يانديردي‌ مني‌ حسرتده‌ عئشقين‌ آتشي
Gәl ki، yandırdı mәni hәsrәtdә eşqin atәsi
‌شربت-ي‌ وصلين بو درد-ي خسته‌ نين‌ درمانيدر
Şәrbәt-i vәslin bu dәrd-i xәstәnin dәrmanıdır

مٶومينين قلبينده‌ دير اهل‌-ي يقينين‌ رٶوزني
Möminin qәlbindәdir әhl-i yәqinin rövzәni
عاريف-ي‌ اسرار-ي حق‌ شول‌ رٶوضه‌ نين ريضوانيدير
Arif-i әsrar-i hәq şol rövzәnin rizvanıdır

ائي‌ كي حوسنون در كمال‌-ي قودرت-ي‌ رحمانيميز
Ey ki، hüsnündür kәmal-i qüdrәt-i rәhmanimiz
قودرت-ي‌ رحمانه‌ حئيران‌ اولمايان‌ شئيطانيدر
Qüdrәt-i rәhmanә heyran olmayan şeytanıdır

ديلبرين‌ يولوندا گر اهليسه ن‌ اولگول‌ جانفدا
Dilbәrin yolunda gәr әhlisәn olgil canfәda
ترك-ي‌ جان‌ ائيتمك‌ بو يولدا عٶمر-ي جاويدانيدر
Tәrk-i can etmәk bu yolda ömr-i cavidanıdır

ائي‌ حقيقي‌ حق‌ سنه فضلدن‌ اولدو موستعان
Ey Hәqiqi، hәq sәnә Fәzldәn oldu müstәan
‌شوكر-ي اييام‌-ي ووصال-و رحمت-ي رببانيدير
Şükr-i әyyam-i vüsal-ü rәhmәt-i rәbbanıdır

-------------

ائي‌ ملك‌ سيما نه‌ جانسه ن،‌ وجه‌-ي رحمان‌ سنده‌ دير
Ey mәlәk sima، nә cansan، vәch-i rәhman sәndәdir
موصحف‌ حقدير جمالين،‌ شرح-ي‌ بورهان‌ سنده دير
Müshәfi hәqdir cәmalın، şәrh-i bürhan sәndәdir

نافذ الجاويد از آنست‌ امر تو در عالمي
Nafizül cavid әz anәst әmri to dәr alәmi
‌جوملة‌-يي عالم‌ سنين‌ رايينجه‌، فرمان‌ سنده دير
Cümlə-yi alәm sәnin rәyincә، fәrman sәndәdir

كنت‌ كنزين‌ پرده‌ سي‌ رفع‌ اولدو حقد‌ن‌ وجهينه
Künti kәnzin pәrdәsi rәf oldu hәqdәn vәchinә
‌چون‌ بو رازين‌ محرميسه ن، گنج‌-ي پونهان‌ سنده دير
Çün bu razın mәhrәmisәn، gәnc-i pünhan sәndәdir

درد-ي بي‌ درمانيما وصليند‌ن‌ آيري چاره‌ يوخ
Dәrd-i bidәrmanıma vәslindәn ayrı çarә yox
‌ائي‌ طبيب‌-ي دردمندان‌، گل‌ كي درمان‌ سنده دير
Ey tәbib-i dәrdimәndan، gәl ki، dәrman sәndәdir

كٶوثرين‌ خاصييتي‌ لعلينده‌ دير من‌ خيضروار
Kövsәrin xasiyyәti lәlindәdir، mәn Xızrvar
زيندة‌-يي جاويد از آنم‌ كاب-ي‌ حئيوان‌ سنده دير
Zində-yi cavid әz anәm kab-i heyvan sәndәdir.

دونيا-و عوقبا‌ سنين‌ كامينجا سن‌ در كام‌-ي ديل
Dünya-vü üqba sәnin kamınca، sәn dәr kam-i dil
‌ائي‌ سولئيمان-ي‌ دو عالم‌ گل‌ كي دٶوران‌ سنده دير
Ey Süleyman-i do alәm gәl ki، dövran sәndәdir

گل‌ كرم‌ بيرله‌ نظر قيلگيل‌ حقيقي‌ حالينا
Gәl kәrәm birlә nәzәr qılgil Hәqiqi halına
صاحيب‌-ي خولق‌-و كرمسه ن‌، لوطف-و ائحسان‌ سنده دير
Sahib-i xülq-ü kәrәmsәn، lütf-ü ehsan sәndәdir


-----------------------
عئشق‌-ي جانان‌ هر كيمين‌ جانيندا كي تاثير ائده ر
Eşq-i canan hәr kimin canında ki، tәsir edәr
جانيني‌ جانانه قوربان‌ قيلماسا تقصير ائده ر
Canını canana qurban qılmasa tәqsir edәr

هر موفسسير كيم‌ آنين وجهينده‌ گٶردو آيتين‌
Hәr müfәsir kim onun vәchindә gördü ayәtin
هم‌ سوجود ائيله ر اونا هم‌ عالمه‌ تفسير ائده ر
Hәm sucud eylәr ona hәm alәmә tәfsir edәr

جاويداني‌ دٶولت‌-ي منصور بولماز ياردان
Cavıdanı dövlәt-i mәnsur bulmaz yardan
‌عئشق‌ مئيدانيندا هر كيم‌ ياريله ن‌ تزوير ائده ر
Eşq meydanında hәr kim yarılәn tәzvir edәr

آيت-ي روخساريني‌ معشوقه ‌نين‌ حرفن بئحرف
Ayәt-i ruxsarını mәşüqәnin hәrfәn be hәrf
‌كاتيب‌-ي قودرت‌ به لٶوح‌-ي جان‌-و ديل‌ تحرير ائده ر
Katib-i qudrәt bə lövh-i can-u dil tәhrir edәr

خاب‌ ايچينده‌ گٶرموشه م‌ بير ماه گول روخساري‌ كيم
Xab içindә görmüşәm bir mah gülruxsarı kim
‌يوسوف-ي ميصري‌ اونو يوز وجهيله ن‌ تعبير ائده ر
Yusuf-i Misri onu yüz vәchilәn tәbir edәr

چون‌ حقيقي´نين‌ ايكي‌ عالمده ‌سنسه ن‌ ديلبري
Çün Hәqiqinin iki alәmdә sәnsәn dilbәri
‌جانيني‌ يولوندا قوربان‌ قيلماسا تقصير ائده ر
Canını yolunda qurban qılmasa tәqsir edәr



میرزا جهانشاه حقیقی و اونون یئنی تاپیلمیش دیوانی!

ميرزا جاهانشاه توركمان قاراقويونلو سولاله سينين ايکينجي پاديشاهيدير. آتاسي قارا يوسوف همين سولاله نين بانيسي و باشچيسي ساييلير. تاريخده موظفرددين، قاراقويونلو و تورکمان آدي ايله مشهور اولان ميرزا جاهانشاه ادبيياتيميزدا حقيقي آدي ايله شؤهرت قازانميشدير. ايران و آزربايجان ادبيياتيندا گٶزه ل ايرث بيراخان بو گٶركه ملي شاعيريميز حاققيندا چوخ آز دانيشيليبدير. بو گونه قده ر ايراندا اونون حاققيندا هئچ بير شئي يازيلماييب، و بئله زنگين ايرثي اولان شاعير حاققيندا سوسولوبدور.

قارا يوسوف تيمور’ون اؤلوموندن سونرا سورييه ده اسارتدن آزاد اولور و آزربايجانداکي تورپاقلاريني گئري آلماق اوچون اؤلکه يه دؤنور. يولدا عاييله سي ماردينين حٶكومداري آرتوق اوغلو مجددين عيسا’نين قوناغي اولورلار. ميرزا جاهانشاه دوغولاندان سونرا هيجري 842-نجي ايلده (1405) آناسي ماردين حٶكومدارينا حؤرمت ائديب اوغلونون آديني ماردينشاه قويور. آتاسي بو آدين قادينلارا مخصوص اولدوغونو سؤيله ييب و اونو جاهانشاه´ا چئويرير.

قارا يوسوف تئزليکله آزربايجان و عراقي اله گئچيرير و اوغلانلاريني موختليف شهه رلره حٶكومران گؤنده رير. ميرزا جاهانشاه´ي دا اوشاق اولدوغونا باخماياراق سولطانيييه شهه رينه حاکيم ائدير. 1420-جي ايلده قارا يوسوف اوجان يايلاغيندا شاهروخ ايله دؤيوشده اؤلور. ميرزا جاهانشاه بو حاديثه دن خبردار اولاراق همه ن پايتاخت تبريز´ه آناسينين يانينا گلير. او، 1420- دن هيجري 905 (1467)-نجي ايله قده ر بوتون حياتيني قاراقويونلو حٶكومتينين مؤحکمله نمه سينه و مرکزي حٶكومت ياراتماغا صرف ائدير. او، آلتميش اوچ ايل حياتيني بير ياندان تئيمور’ون اوغلو شاهروخ ميرزا ايله، باشقا طرفدن قارداشلاري و اوغلانلاري ايله تاج – تاخت اوستونده ووروشماغا گئچيرير.

قاراقويونلولار حاققيندا تاريخي سندلر چخدور. همين دؤورده ياشايان عبدول رززاق سمرقندي، جاهانشاه’ين عدالت و گٶزه ل ايداره ائتمه سايه سينده، آزربايجان’ين و خوصوصن تبريز’ين چوخ ياخشي گوزراني اولدوغوندان يازسا دا باشقا تاريخچيلر جاهانشاه’ي چوخ دا آلقيشلاماييرلار.

جاهانشاه’ين اوغلو پيربوداق شيرازدا ناراحاتچيليق تؤره تدييي اوچون آتاسي اونا اؤيود نصيحت ائدير. او، گؤردوکلري عمللردن ال چکمه يير و جاهانشاه اونو ادب ائتمک اوچون شيرازا يولا چيخير. پيربوداق شوشتره و اورادان باغدادا قاچير. ميرزا جاهانشاه شيرازا گلير و اورادا امن امانليق يارادير. شيراز شاعيرلرينه بؤيوک حؤرمت گٶسته رير و اوزون موددت اورادا قالير. اورادا شاهروخ ميرزادان آلديغي 50000 قيزيل تنگه ني شاعيرلره بخش ائدير. سونرا اوغوللاريندان اولان يوسوف ميرزاني شيرازا حاکيم تعيين ائدير. تاريخچيلرين قئيدينه گؤره يوسوف ميرزا عاليم و شاعيرلره بؤيوک حؤرمت بسله يير و شيراز اهاليسي اونون سايه سينده مرحمت و عدالت ايچينده ياشاييرلار.

ميرزا جاهانشاه دؤورونده ياشاميش بير خئيلي عاليملردن، او جومله دن موينددين قاضيزاده، غيياثددين جمشيد، صدرددين دواني، صدرددين شيرازي و خاجه زاده کيمي عاليملردن درس آلميشدير. "زمانه سينين ان بؤيوک مدرسه لريني تيکميش. عرب شئعرينين چؤکدويو زامان و فارس شئعرينين اينحيطاطا اوغراديغي بو زاماندا او، شاعيرلره بؤيوک حؤرمت ائتميش و اؤزو ده شئعر يازميشدير". (ايسلام آنسي. آذري مادده سي)

قاضي نورددين مرعشي "مجاليس ال مومئنين" آدلي اثرينده بو سولاله نين بوتون حٶكومدارلاريني شيعي مذهب سايير. ميرزا جاهانشاه تبريزده مؤحتشم موظفرييه بيناسيني تيکديرير. بورادا اولان مدرسه ده عئلمه، ادبيياتا بؤيوک ماراق گٶسته ريلير.

ميرزا جاهانشاه اؤلومدن سونرا اونو بير روايته گؤي مسجيدده، باشقا روايته گؤره موظفرييه ده دفن ائديرلر.

ميرزا جاهانشاه حاققيندا اونون کاتيبي اولان ابوبکر تئهراني "کيتاب-ي ديياربکرييه" ده، حسن به ي روملو “احسن ال-تواريخ" ده دؤورون احوالاتيني يازميشلار. تورک عاليمي فاروق سومئر بوتون عربجه، فارسجا، تورکجه و سايير قايناقلاردان فايدالاناراق "قاراقويونلولار" آدلي موککمل اثر ياراتميشدير.

ميرزا جاهانشاه’ين تاريخي سيماسي آيدين اولسا دا، اونون ادبي حياتي آرخادا قاليبدير. ييرمينجي عصرين اه وللرينه قده ر اونون ياراديجيليغي حاققيندا شوبهه لر اولموشدور. نهايت 1924-جي ايلده شرقشوناس و. مينورسکي تايم ژورناليندا اونون لوندوندا اولان ديواني حاققيندا مقاله يازير. بئله ليکله حقيقي ايکينجي دفعه دونيايا گؤز آچير. مينورسکي سونرالار آرديجيل 1954-جي ايله قده ر حقيقي حاققيندا تدقيق آپارير [1]

حقيقي’نين، بو گونه قده ر، ايکي اليازماسي بيزه آشکار اولموشدو. بونلاردان بيري لوندون کيتابخاناسيندا و ايکينجيسي ايرواندادير.

لوندوندا مؤجود اولان ديوان نستعليق خططي ايله قنبر علي ايبن خوسروو ايصفاهاني طرفيندن هيجري 893 ايلده کؤچورولوبدور. بورادا شاعيرين فارسجا 118 غزلي، تورکجه 91 غزلي و 33 روباعيسي 86 واراقدا ساخلانيلير. بو اثرين آزربايجانجا [تورکجه] شئعرلري 1986-جي ايلده عاليملر ه. رحيموو، ل. حوسئينزاده و م. علييئوين تشببوثو ايله نشر اولونور [2]. بوندان باشقا باکيدا "آزربايجان کيلاسيک ادبييات کيتابخاناسي"نين 3-جو جيلدينده و “ گئچميشيميزدن گله ن سسلر" مجموعه سينده ده شئعرلرين بير حيصصه سي نشر اولونور.

ايکينجي نوسخه ماتاناداران قديم اليازمالار اينستيتوندا ساخلانيلير. همين نوسخه ني بورايا آمئريکادا ياشايان ميليانئر گولبانگييان اؤلوموندن سونرا باغيشلاميشدير. بو نوسخه نين ايلک و سون صحيفه سي اولماديغي اوچون کيمين طرفيندن گؤچورولمه سي آيدين دئييل. بورادا شاعيرين فارسجا 77 غزلي و تورکجه 60 غزلي داخيلدير. نوسخه نين 879-جي ايلده گؤچورولمه سي گومان ائديلير. بو نوسخه نين آزبايجانجا [تورکج] غزللري 1962-جي ايلده ايرواندا عاليم لطيف حوسئينزاده نين تشببوثو ايله نشر اولونور [3]

تذکيره لرده قئيد اولونور کي، شاعير اؤز حياتيندا ديوانينين موککمل بير نوسخه سيني شاعير عبدولرحمان جامييه هدييه گؤنده رير. جامي همين ديواني آلارکن اونون شئعرلريني آلقيشلايير و يازير:

همایون کتابی چو درجی ز دُر
رسید از گهرهای‌ تحقیق‌ پر
درو هم‌ غزل‌ درج‌ هم‌ مثنوی‌
زاسرار صوری‌ و هم‌ معنوی‌
شده‌ طالع‌ از مطلع‌ هر غزل
فروغ‌ طبـاشیر صبـح‌ ازل‌
زمقطع‌ چه‌ گویم‌ كه‌هرمقطعی‌
كه‌ فیض‌ابدرا بود منبعی‌
به‌ صورت‌ پرستان‌ كوی‌ حجاز
زشاه حقیقی‌ نشان‌ داده‌ باز

(دورر ايله دولو بير کيتاب اليمه چاتدي. اوندا عئلمين قيزيلي و آچيق معنالي غزل و مثنويلري ايله بولدور. غزلينين هر مطلعي سحرين دان ايشيغينا اوخشايير. شئع’رلرده اولان تعبيرلر جاويدان عؤمور اوچون بير قايناق کيميدير. حيجازدا اولان گٶزه للره دئيين کي، حقيقي آديندا بيري پئيدا اولونوبدور.)

بو شئعرده شاعيرين مثنوي نؤوعوندن صؤحبت گئدير کي، نوسخه لرين هئچ بيرينده يوخدور. دئمک شاعيرين باشقا ديواني اولماليدير.

بيزيم تئهران اونيوئرسيتئتينين مرکزي کيتابخاناسيندا الده ائتديييميز اوچونجو نوسخه ادبيياتيميز اوچون سئوينديريجي بير تاپينتي اولدو.

حقيقي ديوانينين اوچونجو نوسخه سي تومک-دا ساخلانيلير. گٶزه ل نستعليق خططي ايله يازيلان بو اليازمانين خططاطي و يازيلديغي ايل بللي دئييل. آنجاق بو نوسخه و لوندون نوسخه سي چوخ اوخشارديرلار و من گومان ائديره م کي، ائله بو نوسخه ده قنبرعلي طرفيندن يازيليبدير. بو نوسخه ده شاعيرين غزللري، مثنويلري و بير موستزادي مؤوجوددور. بو نوسخه ده فارسجا 90 مثنوي، 1 موستزاد،108 غزل و آزبايجانجا [تورکجه] 84 غزل، 31 روباعيسي داخيلدير. نوسخه نين اورتالاريندا مير فيضي مرعشي´دن دؤرد غزل داخيل اولوبدور. يازي ساياغي گٶسته رير کي، بو شئعرلر سونرالار بو نوسخه يه گؤچورولوبدور.

حقيقي´نين فارسجا شئعرلري مضمونجا و فورماجا او قده ر زگيندير کي، اونون ايکينجي رومي آدلانديرماق حقيقته اويقوندور. حقيقي، ديوانيني آللاهين آدييلا باشلايير. حض. موحممد، حض. آدم، حض. ايبراهيم، حض. موسادان سونرا جلالددين روميدن يازير و بو دا اونون رومييه بسله دييي حؤرمتي گٶسته رير. شمس-ي تبريزي، شئيخ ماحمود شبوستري، مؤولانا گولباري کيمي شاعير و فيلوسوفلارا شئعر ايتحاف ائتمه سي اونون عاليم و شاعيرلره بسله دييي حؤرمتي گٶسته رير، فارسجا "لئيلا و مجنون"، "فرهاد و شيرين" مثنويلري شئعرين ان پارلاق نومونه لري سايماق اولار. شئعرلرينده عربجه يازيلان ميصراعلار اونون عرب ديلينه و شئعرينه بلد اولدوغونون ثوبوتودور.

حقيقي’نين فارسجا شئعرلري رومينين تاثيري آلتيندا اولسا دا آزربايجانجا [تورکجه] يازديغي شئعرلر بير باشا نسيمي مکتبينين داوامچيسيدير. اه يه ر بيز، نسيمي’نين بير چوخ شاعيرلره تاثيريدن صؤحبت ائتسه ک ان باشدا حقيقي گلير. ائله بونا گؤره دير کي، حقيقي’نين بير چوخ شئعرلري نسيمي’نين ديوانلاريندا کيچيک فرقلرله (نسيمي تخللوصو ايل) کؤچورولوبدور. حوسئينزاده يازير حقيقي’نين "ائي خط-و خالين کلاموللاه، هم اومم اول-کيتاب، حسرتيندن ديدئ-يي عوششاق اولوبدور غرق-ي آب" مطلعلي غزلي يانليش اولاراق نسيمي’نين شئعرلري ايچه ريسينده داخيل ائديلميشدير[4]

بيزيم آراشديرماميز گٶسته رير کي، حقيقي’نين اون بير غزلي و اوچ روباعيسي نسيمي’نين موختليف اليازما ديوانلاريندا "نسيمي" تخللوصو ايله اونا منسوب اولونوبدور. حقيقي و نسيمي’نين شئعرلرينده ايفاده لر، سؤزلر، ترکيبلر و ايدئيا فيکيري او قده ر ياخيندير کي، اونلاري بير-بيريندن آييرماق خئيلي چتيندير. حتتا او دؤورون يازي و قيرافيکا اوخشارليغي و خوصوصيتلري عئينيدير. حقيقي’نين شئعرلرينده ائله بير شئعر يوخدور کي، نسيميده اونا اوخشاري اولماسين.

************

[1] مينورسکي، جاهانشاه قاراقويونلو و اونون شئعرلري، Bulletin of School of Oriental and African Studies (BSOAS), London, 1954, 17-2, s.293

[2] جاهانشاه حقيقي، سئچيلميش اثرلري، ترتيب، موقدديمه و لوغتين مو´لليفلري: ابولفظ رحيموو، لطيف حوسئينزاده، مايل علييئو، باکي، يازيچي، 1986

[3] حقيقي. شئعرلر. کيتابين ترتيبي و شرحلري فيلولوژي عئلملر ناميزدي، دوسئنت لطيف حوسئينزاده، هاياستان نشريياتي، ايروان، 1966

[4] حقيقي. شئعرلر. کيتابين ترتيبي و شرحلري فيلولوژي عئلملر ناميزدي، دوسئنت لطيف حوسئينزاده، هاياستان نشريياتي، ايروان، 1966، س.19-20



Mirza Cahançah Həqiqi və onun yeni tapılmış divanı

Mirza Cahanşah Türkman Qaraqoyunlu sulaləsinin ikinci padişahıdır. Atası Qara Yusuf həmin sulalənin banisi və başçısı sayılır. Tarixdə Müzəffərəddin, Qaraqoyunlu və Türkman adı ilə məşhur olan Mirza Cahanşah ədəbiyyatımızda Həqiqi adı ilə şöhrət qazanmışdır. İran və Azərbaycan ədəbiyyatında gözəl irs bıraxan bu görkəmli şairimiz haqqında çox az danışılıbdır. Bu günə qədər İranda onun haqqında heç bir şey yazılmayıb, və belə zəngin irsi olan şair haqqında susulubdur.

Qara Yusuf Timur’un ölümündən sonra Suriyədə əsarətdən azad olur və Azərbaycandakı torpaqlarını geri almaq üçün ölkəyə dönür. Yolda ailəsi Mardinin hükümdarı Artuq oğlu Məcəddin İsa’nın qonağı olurlar. Mirza Cahanşah Cahanşah doğulandan sonra hicri 842-nci ildə (1405) anası Mardin hükümdarına hörmət edib oğlunun adını Mardinşah qoyur. Atası bu adın qadınlara məxsus olduğunu söyləyib və onu Cahanşaha çevirir.

Qara Yusuf tezliklə Azərbaycan və İraqı ələ geçirir və oğlanlarını müxtəllif şəhərlərə hükümran göndərir. Mirza Cahanşahı da uşaq olduğna baxmayaraq Sültaniyyə şəhərinə hakim edir. 1420-ci ildə Qara Yusuf Ucan yaylağında Şahrux ilə döyüşdə ölür. Mirza Cahanşah bu hadisədən xəbərdar olaraq həmən paytaxt Təbrizə anasının yanına gəlir. O, 1420- dən hicri 905 (1467)-nci ilə qədər bütün həyatını Qaraqoyunlu hükümətinin möhkəmlənməsinə və mərkəzi hükümət yaratmağa sərf edir. O, altmış üç il həyatını bir yandan Teymur’un oğlu Şahrux Mirza ilə, başqa tərəfdən qardaşları və oğlanları ilə tac – taxt üstündə vuruşmağa geçirir.

Qaraqoyunlular haqqında tarixi sənədlər coxdur. Həmin dövrdə yaşayan Abdul Rəzzaq Səmərqəndi, Cahanşah’ın ədalət və gözəl idarə etmə sayəsində, Azərbaycan’ın və xusussən Təbriz’in çox yaxşı güzəranı olduğundan yazsa da başqa tarixçilər Cahanşah’ı çox da alqışlamayırlar.

Cahanşah’ın oğlu Pirbudaq Şirazda narahatçılıq törəddiyi üçün atası ona öyüd nəsihət edir. O, gördükləri əməllərdən əl çəkməyir və Cahanşah onu ədəb etmək üçün Şiraza yola çıxır. Pirbudaq Şüştərə və oradan Bağdada qaçır. Mirza Cahanşah Şiraza gəlir və orada əmnəmanlıq yaradır. Şiraz şairlərinə böyük hörmət göstərir və uzun müddət orada qalır. Orada Şahrux Mirzadan aldığı 50000 qızıl Tənkəni şairlərə bəxş edir. Sonra oğullarından olan Yusuf Mirzanı Şiraza hakim təyin edir. Tarixçilərin qeydinə görə Yusuf Mirza alim və şairlərə böyük hörmət bəsləyir və Şiraz əhalisi onun sayəsində mərhəmət və ədalət içində yaşayırlar.

Mirza Cahanşah dövründə yaşamış bir xeyli alimlərdən,o cümlədən Muinəddin Qazizadə, Qiyasəddin Cəmşid, Sədəddin Dəvani, Sədrəddin Şirazi və Xacəzadə kimi alimlərdən dərs almışdır. “Zəmanəsinin ən böyük mədrəsələrini tikmiş. Әrəb şe’rini çökdüyü zaman və Fars şe’rinin inhitata uğradığı bu zamanda o, şairlərə böyük hörmət etmiş və özü də şe’ir yazmışdır”. (İslam Ansi. Azəri maddəsi)

Qazi Nurəddin Mərəşi “Məcalis əl mümenin” adlı əsərində bu sülalənin bütün hükümdarlarını Şii məzhəb sayır. Mirza Cahanşah Təbrizdə möhtəşəm Müzəffəriyə binasını tikdirir. Burada olan mədrəsədə elmə, ədəbiyyata böyük maraq göstərilir.

Mirza Cahanşah ölümdən sonra onu bir rəvayətə Göyməsciddə, başqa rəvayətə görə Müzəffəriyədə dəfn edirlər.

Mirza Cahanşah haqqında onun katibi olan Әbubəkir Təhrani “Kitabi Diyarbəkriyə”də., Həsənbəy Rumlu “Әhsən əl-təvarix”də dövrün əhvalatını yazmışlar. Türk alimi Faruk Sumer bütün Әrəbcə, Farca, Türkcə və sair qaynaqlardan faydalanaraq “Qaraqoyunlular” adlı mükkəməl əsər yaratmışdır.

Mirza Cahanşah’ın tarixi simasi aydın olsa da, onun ədəbi həyatı arxada qalıbdır. Yirminci əsrin əvvəllərinə qədər onun yaradıcılığı haqqında şübhələr olmuşdur. Nəhayət 1924-ci ildə şərqşünas V. Minorski Time jurnalında onun Londonda olan divanı haqqında məqalə yazır. Beləliklə Həqiqi ikinci dəfə dünyaya göz açır. Minorski sonralar ardıcıl 1954-ci ilə qədər Həqiqi haqqında tədqiq aparır [1].

Həqiqi’nin,bu günə qədər, iki əlyazması bizə aşkar olmüşdü. Bunlardan biri London kitabxanasında və ikincisi İrəvandadır.

Londonda möcüd olan divan nəstə’liq xətti ilə Qənbər Әli ibn Xosrov İsfahani tərəfindən hicri 893 ildə köçürülübdür. Burada şairin Farsca118 qəzəli, Türkcə 91 qəzəli və 33 rubaisi 86 varaqda saxlanılır.

Bu əsərin Azərbaycanca [Türkcə] şe’irləri 1986-ci ildə alimlər Ә. Rəhimov, L. Hüseynzadə və M. Әliyevin təşəbbüsü ilə nəşr olunur [2]. Bundan başqa Bakıda “Azərbaycan kilasik ədəbiyyat kitabxanası”nin 3-cü cildində və “ Geçmişimizdən gələn səslər” məcmüəsində də şe’irlərin bir hissəsi nəşr olunur.

İkinci nüsxə Matanadaran qədim əlyazmalar institunda saxlanılır. Həmin nüsxəni buraya Amerikada yaşayan milyaner Gülbangiyan ölümündən sonra bağışlamışdır. Bu nüsxənin ilk və son səhifəsi olmadığı üçün kimin tərəfindən göçürülməsi aydın deyil. Burada şairin Farsca 77 qəzəli və Türkcə 60 qəzəli daxildir. Nüsxənin 879-ci ildə göçürülməsi guman edilir. Bu nüsxənin Azəbaycanca [Türkcə] qəzəlləri 1962-ci ildə İrəvanda alim Lətif Hüseynzadənin təşəbbüsü ilə nəşr olunur [3].

Təzkirələrdə qeyd olunur ki, şair öz həyatında divanının mükkəməl bir nüsxəsini şair Әbdulrəhman Camiyə hədiyə göndərir. Cami həmin divanı alarkən onun şe’rlərini alqışlayır ve yazır:

همایون کتابی چو درجی ز دُر
رسید از گهرهای‌ تحقیق‌ پر
درو هم‌ غزل‌ درج‌ هم‌ مثنوی‌
زاسرار صوری‌ و هم‌ معنوی‌
شده‌ طالع‌ از مطلع‌ هر غزل
فروغ‌ طبـاشیر صبـح‌ ازل‌
زمقطع‌ چه‌ گویم‌ كه‌هرمقطعی‌
كه‌ فیض‌ابدرا بود منبعی‌
به‌ صورت‌ پرستان‌ كوی‌ حجاز
زشاه حقیقی‌ نشان‌ داده‌ باز

(Dür ilə dolu bir kitab əlimə çatdı. Onda elmin qizli və açıq mə’nali qəzəl və məsnəviləri ilə boldur. Qəzəlinin hər mətləyi səhərin dan ışığına oxşayır. Şe’rlərdə olan təvirlər cavidan ömür üçün bir qaynaq kimidir. Hicazda olan gözəllərə deyin ki, Həqiqi adında biri peyda olunubdur.)

Bu şe’rdə şairin məsnəvi növündən söhbət gedir ki, nüsxələrin heç birində yoxdur. Demək şairin başqa divanı olmalıdır.

Bizim Tehran Universitetinin Mərkəzi Kitabxanasında əldə etdiyimiz üçüncü nüsxə ədəbiyyatımız üçü sevindirici bir tapıntı oldu.

Həqiqi Divanının üçüncü nüsxəsi TÜMK-da saxlanılır. Gözəl nəstə’liq xətti ilə yazılan bu əlyazmanın xəttatı və yazıldığı il bəlli deyil. Ancaq bu nüsxə və London nüsxəsi çox oxşardırlar və mən guman edirəm ki, elə bu nüsxə də Qənbərəli tərəfindən yazılıbdır. Bu nüsxədə şairin qəzəlləri, məsnəviləri və bir müstəzadı mövcüddür. Bu nüsxədə Farsca 90 məsnəvi, 1 müstəzad,108 qəzəl və Azəbaycanca [Türkcə] 84 qəzəl, 31 rubaisi daxıldır. Nüsxədin ortalarında Mir Feyzi Mərəşidən dörd qəzəl daxil olubdur. Yazı sayağı göstərir ki, bu şe’rlər sonralar bu nüsxəyə göçürülübdür.

Həqiqinın Farsca şe’rləri məzmunca və formaca o qədər zəgindir ki, onun ikinci Rumi adlandırmaq həqiqətə uyqundur. Həqiqi, Divanını Allahın adıyla başlayır. Hz. Mohəmməd, Hz. Adəm, Hz. İbrahim, Hz. Musadan sonra Cəlaləddin Rumidən yazır və bu da onun Rumiyə bəslədiyi hörməti göstərir. Şəms-i Təbrizi, Şeyx Mahmud Şəbüstəri, Mövlana Gülbari kimi şair və filosoflara şe’r ithaf etməsi onun alim və şairlərə bəslədiyi hörməti göstərir, Farsca “Leyli və Məcnun”, “Fərhad və Şirin” məsnəviləri şe’rin ən parlaq nümünələri saymaq olar. Şe’rlərində Әrəbcə yazılan misralar onun Әrəb dilinə və şe’rinə bələd olduğunun sübütüdür.

Həqiqi’nin Farsca şe’rləri Ruminin tə’siri altında olsa da Azərbaycanca [Türkcə] yazdığı şe’rlər bir başa Nəsimi məktəbinin davamçısıdır. Әyər biz, Nәsimi’nin bir çox şairlәrә tә’siridən söhbət etsək ən başda Hәqiqi gəlir. Elə buna görәdir ki,Heqiqi’nin bir çox şe’rlәri Nәsimi’nin divanlarında kiçik fәrqlәrlә (Nәsimi tәxәllusu ilә) köçürulübdür. Hüseynzadə yazır Hәqiqi’nin “Ey xәtt-ü xalın kәlamüllah, hәm ümm ül-kitab, hәsrәtindәn dide-yi üşşaq olubdur qәrq-i ab” mәtlә’li qәzәli yanlış olaraq Nәsimi’nin şe’rlәri içәrisindә daxil edilmışdir[4].

Bizim araşdırmamız göstәrir ki, Hәqiqi’nin onbir qәzәli ve üc rubaisi Nәsimi’nin müxtәlif әlyazma divanlarında “Nәsimi” tәxәllüsü ilә ona mәnsüb olunubdur. Hәqiqi vә Nәsimi’nin şe’rlәrindә ifadәlәr, sözlәr, tәrkiblәr vә ideya fikiri o qәdәr yaxındır ki, onları bir-birindәn ayırmaq xeyli çәtindir. Hәta o dövrün yazı vә qırafika oxşarlığı vә xüsusiyyәtlәri eynidir. Hәqiqi’nin şe’rlәrindә elә bir şe’r yoxdur ki, Nәsimidә ona oxşarı olmasın.

************

[1] Minorski, Cahanşah Qaraqoyunlu və onun şe’rləri, Bulletin of School of Oriental and African Studies (BSOAS), London, 1954, 17-2, s.293

[2] Cahanşah Həqiqi, seçilmiş əsərləri, Tərtib, müqədimə və lüğətin müəllifləri: Әbülfəz Rəhimov, Lətif Hüseynzadə, Mail Әliyev, Bakı, Yazıçı,1986

[3] Hәqiqi. Şe’rlәr. Kitabın tәrtibi vә şәrhlәri filoloji elmlәr namizәdi, dosent Lәtif Hüseynzadә, Hayastan nәşriyyatı,Yerevan, 1966

[4] Hәqiqi. Şerlәr. Kitabın tәrtibi vә şәrhlәri filoloji elmlәr namizәdi, dosent Lәtif Hüseynzadә, Hayastan nәşriyyatı, Yerevan, 1966, s.19-20